دوشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۹ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۹:۵۵

ماجرای گوسفندی که آبروی قصاب را خرید

ماجرای گوسفندی که آبروی قصاب را خرید
قرار بود برای متوفی گوسفند قربانی کنند، اما گوسفند حوالی میدان امام حسین (ع) فرار کرد.
کد خبر : ۴۰۸۴۷۱

صراط: یکی از روز‌ها در خیابان ۱۷ شهریور خانمی به رحمت خدا رفته بود که بستگان متوفی برای ساعت شش صبح آمبولانس درخواست کرده بودند. بنده ساعت شش و نیم جلوی درب منزل متوفی بودم و مراسم ساعت هشت و نیم برگزار شد.

 
به گزارش میزان، در حال توقف جلوی درب منزل متوفی بودم که پیرمردی را دیدم که گوسفندی را به جهت قربانی کردن آورده و آن را محکم بغل کرده و هر یک دقیقه گوسفند را بوس می‌کند. خیلی برایم جالب بود از اینکه هم می‌خواهد جان گوسفند را بگیرد و از طرفی هم به گوسفند محبت می‌کند خیلی برایم جالب بود به طرف قصاب پیر که کمرش هم خمیده بود آمدم و دلیل این کارش را پرسیدم.
 
وی اینگونه بیان کرد: شب قبل فرزند مرحومه با من تماس گرفت و از من خواست گوسفندی جهت قربانی کردن به درب منزل شان بیاورم و آدرس منزل را تلفنی گفت و من یادداشت کردم.
 
تأکید کردند ساعت شش صبح گوسفند را جلوی در منزل بیاورم و من هم ساعت چهار و نیم صبح از جنوب شهر با گوسفند پیاده به سمت منزل متوفی راه افتادم. وسط راه خواستم آدرس را از جیبم در بیاورم، ولی هر چه جیب هایم را گشتم برگه‌ای که آدرس و شماره تلفن پسر متوفی را روی آن نوشته بودم پیدا نکردم.
 
از میدان امام حسین گوسفند به دست با پای پیاده از این کوچه به آن کوچه می‌گشتم که شاید منزل عزادار را پیدا کنم بعد از دو ساعت چرخیدن دیگه خسته شده بودم، ناگهان گوسفند از دستم فرار کرد هرچه به دنبالش می‌دویدم نمی‌توانستم بگیرمش.
 
هم گوسفند خسته شده بود و هم خودم. گوسفند جلو و من هم به دنبالش می‌دویدم. بعد از گذشتن از چندین کوچه و پس کوچه، گوسفند همین جا جلوی در منزل متوفی توقف کرد و از جایش تکان نخورد.
 
بخاطر اینه که بوسش می‌کنم امروز این گوسفند آبروی مرا خرید.
 
براساس خاطره سعید سلام زاده- کارمند بهشت زهرا
منبع: میزان
نظرات بینندگان
سعید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۴۶ - ۰۹ فروردين ۱۳۹۷
۲
۰
بعضی از گوسفندها از خیلی ادمها فهم و شعورشون بیشتره.
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۵:۴۰ - ۰۹ فروردين ۱۳۹۷
۰
۰
نمیکشتیش دیگه :((((
ناشناس
|
Netherlands
|
۱۳:۰۱ - ۱۳ فروردين ۱۳۹۷
۰
۰
قافیه چو تنگ آید شاعر به جفنگ آید توی این داستان کاملا دیده میشه.