جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۱ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۰:۳۲

سرچشمه فخرفروشی‌ها چیست؟

سرچشمه فخرفروشی‌ها چیست؟
یکى از عوامل اصلى تفاخر، تکاثر و فخر فروشى، همان جهل و نادانى نسبت به پاداش و کیفر الهى و عدم ایمان به معاد است. همچنین احساس ضعف و حقارت ناشى از شکست‌ها از دیگر عوامل پناه به تفاخر و فخرفروشى به شمار می‌رود.
کد خبر : ۴۰۸۶۱۰

صراط:  آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه 45 سوره مبارکه «تکاثر» به فخرفروشی و عوامل  اشاره کرده است که متن آن در ادامه می‌آید؛

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

«أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ* حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ* کَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ* ثُمَّ کَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ* کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ* لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ* ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ* ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذ عَنِ النَّعیمِ؛ افزون طلبى شما را به خود مشغول داشته است. تا آنجا که به دیدار قبرها رفتید (و به آن قبور افتخار کردید). چنین نیست (آرى) به زودى خواهید دانست! باز چنان نیست، به زودى خواهید دانست. قطعاً چنان نیست، اگر شما علم الیقین (به آخرت) داشتید (افزون طلبى شما را از خدا غافل نمى‌کرد)! قطعاً شما جهنم را خواهید دید! سپس (با ورود در آن) آن را به عین الیقین مشاهده خواهید کرد. سپس در آن روز (همه شما) از نعمت‌هایى که داشته‌اید بازپرسى خواهید شد». (تکاثر/ 1 تا 8)

بلاى تکاثر و تفاخر!

در این آیات، نخست با لحنى ملامت‌‌بار مى‌فرماید: «تفاخر و مباهات بر یکدیگر، شما را از خدا و قیامت به خود مشغول داشت» (أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ).

«تا آنجا که به زیارت و دیدار قبرها رفتید، و قبور مردگان خود را برشمردید» (حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ).

این احتمال نیز در تفسیر آیه داده شده است: «تکاثر» و «تفاخر» آن چنان آنها را به خود مشغول داشته، که تا لحظه ورود در قبر نیز ادامه دارد.

ولى معنى اول با تعبیر «زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» و همچنین شأن نزول‌ها و خطبه «نهج البلاغه» که به خواست خدا بعداً به آن اشاره مى‌شود، سازگارتر است.

«أَلْهاکُم» از ماده «لهو» به معنى سرگرم شدن به کارهاى کوچک و غافل ماندن از اهداف و کارهاى مهم است، «راغب» در «مفردات» مى‌گوید: «لهو» چیزى است که انسان را به خود مشغول داشته، و از مقاصد و اهدافش بازمى‌دارد.

«تکاثر» از ماده «کثرت» به معنى تفاخر، مباهات و فخرفروشى بر یکدیگر است.

«زُرْتُم» از ماده «زیارة» و «زَوْر» (بر وزن قول) در اصل، به معنى قسمت بالاى سینه است، سپس به معنى ملاقات کردن و روبرو شدن به کار رفته است، و «زَوَر» (بر وزن سفر) به معنى کج شدن قسمت بالاى سینه است، و از آنجا که دروغ نوعى انحراف از حق است، به آن، «زُور» (بر وزن کور) اطلاق مى‌شود.

«مَقابِر» جمع «مقبرة» به معنى محل قبر میت است، و زیارت کردن مقابر در اینجا یا کنایه از مرگ است، (طبق بعضى از تفاسیر) و یا به معنى رفتن به سراغ قبرها براى شماره کردن و تفاخر نمودن (طبق تفسیر مشهور).

و همان گونه که گفتیم: معنى دوم صحیح‌تر به نظر مى‌رسد، و یکى از شواهد آن سخنى است که از امیرمؤمنان على(علیه السلام) در این زمینه در «نهج البلاغه» آمده است که بعد از تلاوت «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ حَتّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» فرمود: یا لَهُ مَراماً ما أَبْعَدَهُ؟ وَ زَوْراً ما أَغْفَلَهُ؟ وَ خَطَراً ما أَفْظَعَهُ؟

لَقَدْ اِسْتَخلَوا مِنْهُمْ أَىَّ مُدَّکِر وَ تَناوَشُوهُمْ مِنْ مَکان بَعِیْد.

أَ فَبِمَصارِعِ آبَائِهِمْ یَفْخَرُونَ؟ أَمْ بِعَدِیدِ الْهَلْکى یَتَکاثَرُونَ؟ یَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْساداً خَوَتْ، وَ حَرَکات سَکَنَتْ؟

وَ لاََنْ یَکُونُوا عِبَراً أَحَقُّ مِنْ أَنْ یَکُونُوا مُفْتَخَراً!:

«شگفتا! چه هدف بسیار دورى؟ و چه زیارت کنندگان غافلى؟ و چه افتخار موهوم و رسوایى؟!

به یاد استخوان پوسیده کسانى افتاده‌اند که سال‌ها است خاک شده‌اند، آن هم چه یادآورى؟ با این فاصله دور، به یاد کسانى افتاده‌اند که سودى به حالشان ندارند.

آیا به محل نابودى پدران خویش افتخار مى‌کنند؟ و یا با شمردن تعداد مردگان و معدومین، خود را بسیار مى‌شمرند؟ آنها خواهان بازگشت اجسادى هستند که تار و پودشان از هم گسسته، و حرکاتشان به سکون مبدل شده.

این اجساد پوسیده، اگر مایه عبرت باشند، سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند»!.

این خطبه که تنها به قسمتى از آن در اینجا اشاره کردیم، به قدرى تکان دهنده، گویا و صریح است، که «ابن ابى الحدید معتزلى» مى‌گوید: من به کسى که همه امت‌ها به او سوگند یاد مى‌کنند، قسم مى‌خورم که از پنجاه سال پیش تاکنون بیش از هزار بار این خطبه را خوانده‌ام، و در هر بار در درون قلبم لرزش و ترس و پند و موعظه تازه‌اى پدید آمده، و در روحم به سختى اثر گذارده، اعضاء و جوارحم به لرزه افتاده، هرگز نشده که در آن تأمل کنم، جز این که در آن حال به یاد مرگ خانواده، بستگان و دوستانم افتاده‌ام و درست برایم مجسم شده که: من، همانم که امام(علیه السلام) توصیف فرموده است.

چقدر واعظان، خطبا، گویندگان و افراد فصیح در این باره سخن گفته‌اند، و من گوش فرا داده‌ام! و در سخنان آنها دقت کرده‌ام، ولى در هیچ یک تأثیر سخن امام(علیه السلام) را نیافته‌ام!.

این تأثیرى که سخن او در قلب من مى‌گذارد، یا از ایمانى سرچشمه مى‌گیرد که به گوینده آن تعلق دارد، و یا نیت، یقین و اخلاص او سبب شده است که این چنین در ارواح نفوذ کند، و در قلوب جایگزین شود».

وى در قسمت دیگرى از سخنانش مى‌گوید: یَنْبَغِى لَوْ اِجْتَمَعَ فُصَحاءُ الْعَرَبِ قاطِبَةً فِى مَجْلِس وَ تَلى عَلَیْهِمْ أَنْ یَسْجُدُوا لَهُ!: «سزاوار است اگر فصحاء عرب همگى در مجلسى اجتماع کنند و این خطبه براى آنها خوانده شود در برابر آن سجده کنند».

و در همین جا اشاره به گفتار «معاویه» درباره فصاحت امیرمؤمنان على(علیه السلام)مى‌کند که مى‌گوید: وَ اللّهِ ما سَنَّ الْفَصاحَةَ لِقُرَیْش غَیْرُهُ: «به خدا هیچ کس فصاحت را براى قریش غیر او پایه گذارى نکرد»!

در آیه بعد، آنها را با این سخن مورد تهدید شدید قرار داده، مى‌فرماید:

«چنین نیست که شما مى‌پندارید و با آن تفاخر مى‌کنید، شما به زودى نتیجه این تفاخر موهوم خود را خواهید دانست» (کَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ).

باز براى تأکید مى‌افزاید: «سپس چنین نیست که شما مى‌پندارید، به زودى خواهید دانست» (ثُمَّ کَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ).

جمعى از مفسران این دو آیه را تکرار و تأکید یک مطلب دانسته‌اند، که هر دو به صورت سربسته از عذاب‌هایى که در انتظار این مستکبران متفاخر است، خبر مى‌دهد.

در حالى که بعضى دیگر، اولى را اشاره به عذاب قبر و برزخ که انسان بعد از مرگ، با آن روبرو مى‌شود دانسته‌اند، و دومى را اشاره به عذاب قیامت.

در حدیثى، از امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده است: ما زِلْنا نَشُکُّ فِى عَذابِ الْقَبْرِ حَتّى نَزَلَتْ أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ، اِلى قَوْلِهِ کَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ، یُرِیْدُ فِى الْقَبْرِ، ثُمَّ کَلاّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ، بَعْدَ الْبَعْثِ:

«گروهى از ما پیوسته درباره عذاب قبر در شک بودند، تا این که سوره «الهاکم التکاثر» نازل شد، تا آنجا که فرمود: «کلا سوف تعلمون» منظور از آن عذاب قبر است، سپس فرمود: «ثم کلا سوف تعلمون» منظور عذاب قیامت است».

در تفسیر «کبیر فخر رازى» این مطلب از یکى از یاران على(علیه السلام) به نام «زر بن جیش» نقل شده که مى‌گوید: ما از عذاب قبر در شک بودیم، تا از على(علیه السلام)شنیدیم که مى‌فرمود: «این آیه دلیل بر عذاب قبر است».

سپس مى‌فرماید: «این چنین نیست که شما تفاخر کنندگان مى‌پندارید اگر شما به آخرت ایمان داشتید و با علم الیقین آن را مى‌دانستید هرگز به سراغ این امور نمى‌رفتید و تفاخر و مباهات به این مسایل باطل نمى‌کردید» (کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ).

باز براى تأکید و انذار بیشتر مى‌افزاید: «شما قطعاً جهنم را خواهید دید» (لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ).

«سپس با ورود در آن، آن را به عین الیقین مشاهده خواهید کرد» (ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ).

«سپس در آن روز همه شما قطعاً از نعمت‌هایى که داشته‌اید سؤال خواهید شد» (ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذ عَنِ النَّعیمِ).

باید در آن روز، روشن سازید که این نعمت‌هاى خدا داد را در چه راهى مصرف کرده‌اید؟ و از آنها براى اطاعت الهى یا معصیتش کمک گرفته‌اید، یا نعمت‌ها را ضایع ساخته، هرگز حق آن را ادا ننموده‌اید؟

سرچشمه تفاخر و فخرفروشى

از آیات فوق استفاده مى‌شود: یکى از عوامل اصلى تفاخر، تکاثر و فخر فروشى، همان جهل و نادانى نسبت به پاداش و کیفر الهى و عدم ایمان به معاد است.

از این گذشته، جهل انسان به ضعف‌ها و آسیب پذیرى‌هایش، به آغاز پیدایش و سرانجامش، از عوامل دیگر این کبر و غرور و تفاخر است، به همین دلیل، قرآن مجید براى درهم شکستن این تفاخر و تکاثر، سرگذشت اقوام پیشین را در آیات مختلف بازگو مى‌کند، که چگونه اقوامى با داشتن امکانات و قدرت فراوان، با وسایل ساده‌اى نابود شده‌اند:

با وزش بادها، با یک جرقه آسمانى (صاعقه)، با یک زمین لرزه، با نزول باران بیش از حدّ، خلاصه، با«آب»، «باد»، «خاک» و گاه با «سجّیل» و «پرندگان کوچک»، نابود شدند و از میان رفتند.

با این حال، این همه تفاخر و غرور براى چیست؟!

عامل دیگرى براى این امر، همان احساس ضعف و حقارت ناشى از شکست‌ها است که افراد براى پوشاندن شکست‌هاى خود، پناه به تفاخر و فخرفروشى مى‌برند، لذا در حدیثى، از امام صادق(علیه السلام) مى‌خوانیم: مَا مِنْ رَجُل تَکَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلاّ لِذِلَّة وَجَدَها فِی نَفْسِه: «هیچ کس تکبر و فخرفروشى نمى‌کند، مگر به خاطر ذلتى که در نفس خود مى‌یابد».

و هنگامى که احساس کند به حدّ کمال رسیده است، نیازى به این تفاخر نمى‌بیند.

در حدیث دیگرى، از امام باقر(علیه السلام) می‌خوانیم: ثَلاثَةٌ مِنْ عَمَلِ الْجاهِلِیَّةِ: الْفَخْرُ بِالأَنْسابِ، وَ الطَّعْنُ فِی الأَحْسابِ، وَ الاِسْتِسْقاءُ بِالأَنْواءِ:

«سه چیز است که از عمل جاهلیت است: تفاخر به نسب، و طعن در شخصیت و شرف خانوادگى افراد، و درخواست باران به وسیله ستارگان».

در حدیث دیگرى، از امیرمؤمنان على(علیه السلام) مى‌خوانیم: أَهْلَکَ النّاسَ اثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ، وَ طَلَبُ الْفَخْرِ: «دو چیز مردم را هلاک کرده: ترس از فقر (که انسان را وادار به جمع مال از هر طریق و با هر وسیله مى‌کند) و تفاخر».

به راستى، از مهمترین عوامل حرص، بخل، دنیاپرستى و رقابت‌هاى مخرب و بسیارى از مفاسد اجتماعى، همین ترس بى‌دلیل از فقر و تفاخر و برترى‌جویى در میان افراد و قبائل و امت‌ها است.

لذا در حدیثى، از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى‌خوانیم: ما أَخْشى عَلَیْکُمُ الْفَقْرَ وَ لکِنْ أَخْشى عَلَیْکُمُ التَّکاثُرَ: «من از فقر بر شما نمى‌ترسم، ولى از تکاثر بیم دارم».

«تکاثر» همان گونه که قبلاً اشاره کردیم، در اصل، به معنى تفاخر است، ولى گاه به معنى فزون طلبى و جمع مال آمده، چنان که در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مى‌خوانیم:

اَلْتَّکاثُرُ، (فِى) الأَمْوالِ جَمْعُها مِنْ غَیْرِ حَقِّها، وَ مَنْعُها مِنْ حَقِّها، وَ شَدُّها فِى الأَوْعِیَةِ: «تکاثر، جمع آورى اموال از طرق نامشروع، و خوددارى از اداى حق آن و بستن آنها در خزینه‌ها و صندوق‌ها است».

این بحث دامنه‌دار را با حدیث پر معنایى از پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) پایان مى‌‌دهیم، او در تفسیر «الهاکم التکاثر» فرمود:

یَقُولُ ابْنُ آدَمَ مالِىْ مالِی، وَ مالَکَ مِنْ مالِکَ إِلاّ ما أَکَلْتَ فَأَفْنَیْتَ أَوْ لَبِسْتَ فَأَبْلَیْتَ أَوْ تَصَدَّقْتَ فَأَمْضَیْتَ: «انسان مى‌گوید: مال من! مال من! در حالى که مال تو تنها همان غذایى است که مى‌خورى، و لباسى است که مى‌پوشى، و صدقاتى که در راه خدا انفاق مى‌کنى»!

و این نکته‌اى است بسیار جالب، که بهره هر کس از اموال فراوانى که جمع آورى مى‌کند، و گاه کمترین دقتى در حلال و حرام بودن آن ندارد، چیزى جز همان مختصرى که مى‌خورد، مى‌نوشد و مى‌پوشد، و یا در راه خدا انفاق مى‌کند، نیست، و مى‌دانیم: آنچه را شخصاً مصرف مى‌کند، ناچیز است و چه بهتر که از طریق انفاق، بهره خود را بیشتر کند.

منبع:فارس

منبع: فارس