شبکههای اجتماعی متناسب با وضعیت هر کشوری کارکردهای گوناگونی دارند. در یک کشورِ اختناقزده، آنجا و آنگاه که فروبستگی و قبضِ "امر اجتماعی" سبب شده تا آرا و اندیشهها مجالی برای بروز نیابند و همگان بالاجبار به حوزهی چاردیواریاختیاری محصور شده و عرصهی عمومی public sphere راکد غبارزده و منجمد است شبکهها به کارِآگاهی و بسیج جمعی میآیند.
به گزارش فرارو در کشوری آزاد، اما بیشتر به کسبوکار اقتصادی رونق بخشیده و آموزش را ارتقاء میبخشند. آمیزهای از هر دوی این کارکردها، هم در جامعهی استبدادی و هم دموکرات به درجاتی رویت میشوند.
اگر با نگاهی عمیقتر به شبکههای همرسانیِ مجازی نگاه کنیم؛ بر هستیشناسیِ و معرفتشناختیِ دیگرگونهای دلالت میکنند که زیست فردی و جمعی را از اساس دگرگون کرده. تلفن هوشمند به عضوی از خانواده بدلشده که فقدان یا دوریاش (مثلا در صورت سانسور یک اَپلیکشن) از دیدگاه افراد ضایعهبار تلقی میگردد.
تحقیقات در خصوص میزان تاثیر ریزودرشت امواج تلفن همراه بر سلامتی، بر فردگرایی و بر مشکلات زناشویی، به تعبیری حکایت از آن دارد که افراد با تلفن هوشمند خودشان به بستر و به خواب میروند.
فنّآوریهای تعاملی interactive آیندهی زیست انسانی را کنترل خواهند نمود. آیندهای که سالها پیش در فیلم نابودگر ساختهی جیمز کامرون پیشبینی شده بود و اخیرا در فیم هِر Her.
انسان از منظر چنین دگردیسی و فرماسیونِ هستیشناختیای، به گفتهی دانا هاراوی Donna Haraway جامعهشناسِ فمینیستی آمریکایی به سایبورگ cyborg بدل شده: ترکیبی از انسان و ماشین. وقتی در پای شما در اثر شکستگی یک پلاتین نشاندهاند شما به سایبورگی ساده بدل شدهاید.
در شکلی متکاملتر وقتی مدام در اینستاگرام و یوتیوب همرسانی میکنید به سایبورگی پیچیده. سایبورگیسازی از مهمترین کارکردهای شبکههای اجتماعی است که دیگر ربط چندانی به نظام سیاسی حاکم بر کشورها ندارد کُرهگیر و دامنگستر است و بیشتر به موضوعی فلسفی ماننده است.
هستیشناسی سایبورگ سبب میشود تا هر کس در لاک خود فرورود جامعهای بیشکل تودهوار و بیسامان تشکیل شود و از این منظر پدیدهای ارتجاعی و واپسروانه است. ظاهرن پیشروانه و نشانی از فاعلیّت انسانی human agency است. شما پشت میز یا لَمداده روی کاناپه با فشار دادن یک دکمه یا لمس یک آیکون میتوانید به یک فعّال سیاسی یا مدافع حقوق حیوانات یا حافظ محیط زیست بدل شوید.
اما چنین فعّالگریِ آنلاینی نشانی از عافیتطلبی آسودگیخاطر و رهایی از عذابی است که در فقدان نقشآفرینیِ واقعی محسوس ملموس و اثرگذار در خویش احساس میکنید. بدین ترتیب سویههای ارتجاعی و تاریک هستیشناسی و معرفتشناختی سایبورگ خودش را آشکار میکند: آنچه از مجرای ویکیپدیا یا تلگرام دانسته میشود؛ سطحی کممایه و پر از عیبوایراد است.
آنچه شما هستید؛ یا آنچه که در هرلحظه از زمان، درست در لحظهای که در شبکه هستید و در وبلاگ شخصیتان مطلب بارگذاری میکنید؛ بدان بدل میشوید؛ یا وقتی که کامنت میگذارید یا از سرِ تحسین یا خشم، از کسی تمجید میکنید یا به فردی بدوبیراه میگویید و آزار کلامی میدهید؛ موجودی متکثر با هویّتی چهلتکّه و چندپاره است؛ به همان میزانی که شما را به قول هرمان هسه نویسندهی آلمانی، از شرِّ شخصیتِ یکدستِ وهمآلود و بورژوامآبانهتان خلاص میکند لیکن با غم و اندوهِ بیپایانی نیز همراه است. با فقدان ایمان و تکیهگاه. در چنین حالتی، سایبورگ خود به تکیهگاهی بدل میشود. اما اینکه بتواند "احساس و عاطفه" هم تولید بکند جای سوال دارد.
سایبورگ، فرانکنشتاینِ دوران رمزوراززداییشدهی کنونی است. با خویشتنی که به هر تاریکخانهای سرک میکِشَد؛ و از این کنجکاوی لذّت میبرد.
خودکشی نسیم نجفی اقدم این نمونهی سرنمونی از سایبورگ، مرگی است که مدرنیته و در روزگار کنونی بهبار میآورد. از جلوههای بارز مدرنیتهای است که مارشال برمن، تجربهی دیگرگونهای از زمان (فشردگی زمانی آنگونه که آنتونی گیدنز جامعهشناس انگلیسی برآن نام نهاده) و مکان (جهانیسازی و ساخت جهانی لغزنده) نام مینهداش.
مدرنیته شاید کنترل ما بر زندگیمان را شدّت بخشیده باشد و مارا به مخلوقاتی جانسخت diehard بدل کرده باشد؛ اما نتوانسته قطعیّات دینی را با قطعیّات علمی مشابه جایگزین ساخته و از ارایه ارزشهایی که هادیِ زندگیمان باشد عاجز مانده. مدرنیته با گونهای شخصیشدن معنا theprivatization of meaning همبسته و همراه است. یعنی آنجاکه هر کس بنا به ذوق و سلیقهی شخصی برای خویش جهانی متصور شده و در آن میزیَّد.
مدرنیته یعنی اینکه شیوههایی دیگری برای زیستن، نگریستن، ظاهرشدن و باورداشتن، وجود دارد. رسانهی یوتیوب در این معنا مهلکهای است برای خلق آن معانیِ شخصیِ در انتظار دیدن تا شاید از این رهگذر و در غیاب هویّتهای سنتی، شخص به نوعی نوین از خویشتنیابی self-identity دست یابد. خودکشی نسیم نجفیِ اقدم نتیجهای است از اختلالی که در ساخت هویّت و معنای سایبورگی ایجاد میشود.
زمانی که دیگر شما نمیتوانید بارگذاری کنید یا کامنت و فالوور ندارید یا اگردارید کنایهآمیز توهینآمیز و خشن است؛ سایبورگ دچار اختلال و ناخوشی است. آنگاه فرد برای درمان ناخوشی دست به کار میشود. او میکُشد تا دیده شود هم خویشتن را و هم دیگری را. همانطور که گفتم سبکهای زندگیِ برخهای و بغرنج نقاط ضعف کشندهای نیز دارند کافی است که شخصی حقیقی یا حقوقی سیم اینترنت را قطع کرده دوشاخ را از پریز بکشد به همین سادگی، آنوقت شمای تنها چه خواهید کرد؟
کسانی هستند که از روایتهای کلان و برنامههای که در آسمان برای زمین تدارک دیده شده مثلن از چهارچوبهای سنّتی دینی که قطعیّات وجودی و هستیشناختیِ ساکن در بیرون فرد، برپا و استوار میکنند؛ خسته و مایوسند و لذا برای خود خدایی دیگرگونه میآفرینند: خدایِ یوتیوب، تلگرام و اینستا. همان طلیعهگر معنویّتِ نوین. معنویّتی با این اصل کلّی که: دیده میشوم پس هستم. اما باید مراقب بود که در قامت انسان مدرن به چوب دوسرنجس بدل نشویم یعنی در غیاب آسمان زمین را هم از کف ندهیم.
حتی نفس کشتن (چه کشتنِ خویش چه حذف دیگری) نیز در اینجا آخرین راه چارهاست برای دیدهشدنی که در غیاب فالوور دچار نقص شده. صحّهای است بر اینکه منِ کنشگر جهان مجازی دارای قطعیّتی بدنمند هستم از گوشت و پوست و خون: بدیهیترین گواهِ بر بودن.
پیام اخلاقی این نوشته این است:
اول: کارکرد اقتصادی فضای مجازی را پاس بداریدیعنی تا میتوانید از اینترنت پول درآورید! البته از راههای انسانی و قانونی واِلّا قاچاق انسان و حیوان در فضای مجازی خیلی هم درآمد دارد.
دوم: اگر در فضایی بهلحاظ سیاسی بسته هستید تا میتوانید از کارکرد سیاسیاش بهره ببرید: اعضای حزبی، وفاداران را گردهم بیاورید تعامل کنید! هم فکرانتان را تجمیع کنید!
سوم: از کارکرد آموزش وب استفاده کنید مثلا برای پیشبرد پایاننامهی تحصیلیتان!
چهارم:، امّا هیچگاه به سایبورگ بدل نشوید کسی که نیمیانسان و نیمیماشین است. اینجا بحث بر سر هویتیابی است و کار خیلی بیخ پیدا کرده. مساله به سادگیِ یک پلاتین در پا یا دندانی مصنوعی نیست. باید بر روند ساخت خویشتنتان از مجرای اینترنت اشراف داشته و برآن نظارت داشته باشید!
پنجم: باکلاس بافرهنگ باسواد و متمدن باشید جای دوری نمیرود. نشر مسئولیت the diffusion of responsibility در فضای مجازی که ماحصل گمنامی است گستاخی بیفرهنگی بیسوادی و خشونت بهبار میآورد. اینترنت سویههای تاریک زیادی دارد.
به قول ایروینگ گافمن جامعهشناس کانادایی، پشتصحنههایی که درآنجا بسیاری هنجارها و اخلاقیّات شکسته میشود. در فضای نورانی و اخلاقی باقی بمانید! این پیشنهاد، منکر کنجکاویهای بیضرر هرازگاهی در فضای وب نیست. اجازه دهید خاطرهای بگویم:روزی سر کلاس درس میرفتم خورشید غروب کرده و هوا نسبتا تاریک بود که ناگهان برق محوطه بهطور کل رفت. تا کلاس هنوز یک دقیقهای پیاده راه بود.
درتاریکی انواع و اقسام صداهایی میشنیدم و اعمالی میدیدم که بهوقت روشنایی از دانشجوها بعید مینمود. آنروز قصدم این بود که گافمن تدریس کنم. برای مفهوم پشتصحنهی او همین اتفاق را مثال زدم. وقتی برق رفت و همهجا تاریک شد ناگهان جلوی صحنه به پشت صحنه بدل شد و رفتارها تغییر کرد. پس فراموش نکنید اینترنت در خیلیجاها تاریک است.
ششم: اگر تنها منزوی و فردگرا هستید یا اینکه سبک زندگیتان مطرود است؛ اگر فکر میکنید چیزهایی برای دیدهشدن و حرفهایی برای شنیده شدن دارید، اما قحطیِ شنونده و بیننده آمده؛ بدانید که بهلحاظ منطقی یکجای کار میلنگد. چیزی به نام نبوغ پنهانمانده یا قدرندانسته وجود ندارد.
شاید هر هزار سال یکبار نابغهای در زمینهی خاصّی ظهور کند. پس بار دیگر به افکارتان رجوع کنید و بدانید که آنقدرها هم در خیلی چیزها تنها نیستید. امروزه عجیبغریبترین افکار هم برای خودشان دفتر و دستکی دارند چه رسد به چیزهای متعارفی از قبیل: گیاهخواری.
نتیجه اینکه اگر آنارشیستی فکر میکنید خلافآمدِ روال متعارف زندگی، بهدنبال همپالکیهای اسمورسم دار بگردید واقعی محسوس و انضمامی نه سایبورگهای بی نام و نشان! این جماعت فرضن بهوقت ناخوشیتان به احتمال بسیار زیاد غیبشان خواهد زد و شما مجبور میشوید درب خانهی همسایهتان را بزنید هموکه بارهاو بارها وقتی سر در آخور تلفن هوشمندتان داشتید بیتفاوت از کنارش میگذشتید؛ و مطمئن باشید اگر روزی بمیرید که قطعن خواهید مرد هیچ کدام از فالوورها در تدفینتان شرکت نخواهند داشت حتی اگر ستارهی موسیقی پاپ باشید چهبسا باخبر هم نخواهند شد.
عید همین امسال پذیرای دوستی قدیمی بودم یک دوستیِ بیستواندی ساله از روزگاری که اینترنت هنوز به دیار ما نرسیده یا بسیار نوپا بود. در فضای مجازی هرگز چنین دوستی نخواهید یافت. آنها غالبن دروغگویان ناسپاسی هستند که به خون شما تشنهاند کمااینکه دستآخر خون نسیم نجفیِ اقدم را هم نوشیدند.