شرق در بخشی از گزارش خود پیرمون وضعیت بد کودکان کار نوشته است: ساعت ۹ صبح است. غلام ۱۰ ساله که ساعت مشکی خرابی را دور مچ دستش بسته، تازه از خواب بیدار شده است. دوستانش، اما تقریبا یک ساعت است که کار خود را شروع کرده اند. «چون دیشب آشغال کم جمع کردم، دیگه امروز اونارو تمیز نکردم و گذاشتم آن را با آشغالهای فردا تمیز کنم».
اینجا به تفکیک زباله میگویند تمیزکردن آشغالها. خانوادهاش در یکی از روستاهای این اطراف زندگی میکنند و او فقط جمعهها به خانه میرود. کامیون سفیدرنگ گوشه گاراژ را نشان میدهد: «ساعت پنج و شش عصر همه سوار این کامیون میشیم تا ما را به محل کارمان ببرد. معمولا ساعت یک الی دو شب دنبالمان میآید تا ما را با گونیهای پر آشغال به گاراژ برگرداند. صبح هم بین ساعت هشت تا ۸ و نیم بیدار میشیم و آشغال هایمان را تمیز میکنیم. ساعت یک ظهر تا پنج بیکار هستیم و معمولا با بچهها فوتبال بازی میکنیم. روزی بین ۲۰ تا ۳۵ هزار تومان درآمد دارم. پلاستیک کیلویی ۳۰۰ تومن، ظرف غذا کیلویی هزار تومن، کارتون کیلویی ۲۰۰ تومن، کتاب کیلویی ۳۰ تومن، آلومینیوم هزار و ۵۰۰ تومن از ما میخرند. بعضی وقتا چیزای خوبی تو آشغالها پیدا میکنم». لباسی که به تن دارد را نشان میدهد: «این رو تو کاسبی (جمعکردن آشغالها) پیدا کردم، اما شلوارم رو مامانم برام خریده. این ساعت را هم در کاسبی پیدا کردم. روز اول که اومدیم ایران خیلی خوشحال بودم. گفته بودن جای خوبی است، اما الان دلم رو زده، دوست داریم برگردم افغانستان. مردم ایرانی خوبن زیاد اذیت نمیکنند. بعضی وقتها ولی باهامون دعوا میکنند»