سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۴ آذر ۱۳۹۷ - ۰۸:۰۲

کف دستش عقربی نیمه جان دست و پا می زد

کف دستش عقربی نیمه جان دست و پا می زد. وحشت این که نیش عقرب از پا در بیاوردش همه‌مان را لرزاند.
کد خبر : ۴۴۴۰۸۸

کف دستش عقربی نیمه جان دست و پا می زدپاسدار شهید «براتعلی داودی» در ۱۳۳۷ در مشهد مقدس در خانواده‌ای محروم متولد شد و در نهایت در ۲۸ فروردین ۱۳۶۲ در پیرانشهر بر اثر آسیب‌دیدگی شدید و قطع یک دست و دو پا به شهادت رسید. خبرگزاری میزان بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «ماشال» گردآوری شده است، منتشر می‌کند.

نیش عقرب

رفاقت قصه‌ی عجیبی است. می‌گویند آخرین رشته‌ای که از انسان بریده می شود هم همین رشته‌ی رفاقت است. گاهی تا قیامت هم می آید.

من که شیفته‌ی براتعلی و رفقای مسجدی و بچه محل‌ها بودم، بعد از چند ماه حضور در منطقه حسابی دلتنگشان شدم. آرزو می کردم که آن‌ها هم پیشم بودند.

کاش همان طور که در محل و مسجد هم نفس و همراه بودیم، اینجا و در جبهه نیز کنارشان بودم.

این بود که به محض این که شنیدم براتعلی و دوستان، همین اطراف حضور دارند، مرخصی ساعتی گرفتم و رفتم سمتشان.

بگذریم که با چه غصه‌ها و دردسرها رسیدم به منطقه شان.

بگذریم که چقدر گشتم و پرسیدم تا دیدمش. دلم برای لبخند دلپذیر براتعلی تنگ شده بود.

بوسیدمش. بوییدمش. انگار که یک کوه مهربان مرا به آغوش بکشد. آرام گرفتم.

یاد آن لطف‌ها و دوستی‌های فروتنانه در جانم زنده شد. محو همین حال و هوای باصفا بودیم که ناگهان براتعلی با دست محکم به گردنش زد!

خشکم زد. یعنی چه شده؟!

کف دستش عقربی نیمه جان دست و پا می زد. وحشت این که نیش عقرب از پا در بیاوردش همه‌مان را لرزاند.

رساندیمش درمانگاه. نه! این کوه مهربان با این چیزها فرو نمی ریزد. او باید در خون خودش در راه خدا می‌غلتید.