سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۲ آبان ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۷

تقابل سنت و تجدد در فیلم «خانه پدری»

کیانوش عیاری در فیلم خانه پدری تمام تقلای خود را می‌کند تا با تحمیل ۴ اپیزود تکراری بی آنکه بتواند برای مخاطب قصه‌ای جذاب روایت کند یا درطول فیلم کنجکاوی را برانگیزاند، عقاید خود را تحمیل کند.
کد خبر : ۴۷۹۷۶۰

علی سلطانی وش فعال دانشجویی طی یادداشتی درباره فیلم «خانه پدری» نوشت: اگر بخواهیم از نظرگاه تحلیل گفتمانی لاکلاو و موفه، فیلم خانه پدری ساخته کیانوش عیاری که پس از 9 سال توقیف توانست مجوز اکران را داشته باشد، تحلیل کنیم باید گفت که این فیلم در پیرنگ اصلی خود می‌خواهد روایتی خطی از یک تقابل گفتمانی بزرگ بین سنت ‌و تجدد باشد.

به گزارش فارس جایی که همه اعضای یک خانواده در خانه‌ ای که وظیفه نمایندگی از گفتمان سنت را بر عهده دارد، زندگی می کنند که مردانشان در نهایت بی‌رحمی و سنگدلی، خشونت علیه زنان را به شنیع‌ترین صورت‌های ممکن انجام می‌دهند و زنان خانه نیز در خانه‌ پدری تفاوتی با کنیزان و اسیران حلقه به گوش ندارند که هیچ اعتراض و واکنش جدی و مهمی به این خشونت‌ها علیه زنان هم از خود نشان نمی‌دهند.

عیاری می خواهد بگوید سایه شوم این خشونت افراطی علیه زنان که با قتل بهت‌آور دختر خانواده توسط پدر و برادرش به اتهام مبهم بی آبرویی در ابتدای فیلم به اوج خود می‌رسد چندین نسل و د‌ه‌ها سال بر روی این خانه و اهالی آن حضور دارد و تنها راه نجات از این «قبرستان» و خلاص شدن اعضای این خانواده از نحسی این جنازه مدفون در زیرزمین خانه، ویران کردن و ساخت «متجددانه» آن است که نماینده گفتمان تجدد در این فیلم، عروس جدید خانواده با بازی مینا ساداتی ‌است.

کسی که دانشجوی یک علم «مدرن» یعنی پزشکی است، لباس و ظاهرش هم با بقیه زنان این فیلم‌متفاوت است و حتی واکنشش بعد از فهمیدن ماجرای قتل ملوک، برعکس همه زنان متعلق به گفتمان سنت که سکوت، بی‌تفاوتی و کنار آمدن با جنایت و خشونت ویژگی اصلی آنهاست، متمایز است و او قاطعانه در برابر این جنایت می‌ایستد و حاضر نیست حتی در خانه جدید هم که خاطره یا ردپایی از گفتمان سنت در آن است زندگی‌کند.

در این تقابل گفتمانی، دال مرکزی گفتمان سنت، خشونت و عصبیت مردان علیه زنان است و عیاری سعی کرده است با دال‌های شناوری مانند تحجر، تبعیض، روابط پدرسالارانه، دگماتیسم، ازدواج اجباری، خودکشی فرزندان و ... این گفتمان را مفصل‌بندی کند. حتی پیشه و حرفه آنها هم به نوعی نقش نشانه‌های گفتمانی را ایفا می‌کند جایی که رفوگری فرش که شغل خانوادگی و آباء و اجدادی آنها است سعی در مفصل‌بندی میان دال پنهان‌کاری و مخفی‌کردن حقیقت و دال مرکزی خشونت دارد که نقطه مقابل آن در گفتمان رقیب یعنی تجدد، شغل پزشکی است که نشانه گفتمانی نجات بشریت است که سعی در غیریت‌سازی با گفتمان رقیب دارد. به دیگر بیان پیشه اهل سنت پنهان‌کاری است و پیشه اهل تجدد نجات بشریت.

 عیاری در تلاش است تا با ساختار اپیزدویک فیلم نشان دهد در این تقابل گفتمانی، گفتمان سنت با محوریت خانه پدری، هر روز ویران‌تر و فرسوده‌تر می‌شود یا به تعبیر دیگر ساختمان سنت هر روز ضعیف تر شده و مفصل بندی های آن رو به زوال می رود و تجدد با محصولات انتزاعی و انضمامی خود هر چند سعی می‌کند به آن خانه ورود کند اما تا زمانی که بنای سنت در آنجا وجود دارد نمی‌تواند تاثیرگذار بوده و نحسی و فلاکت‌های سنت را که نماد بارز آن قتل فجیع دختر خانواده که ناشی از خشونت افراطی این گفتمان است، از میان بردارد.

به عنوان نمونه عیاری سعی می‌کند با به تصویر کشیدن ورود برق به عنوان نمادی از حیات‌ مدرن، نشان دهد که تجدد و مدرنیته سعی ‌می‌کند زیرزمین تاریک و مخوف سنت را روشنایی بخشد اما پدرِ خانه که موتورمحرکه اصلی خشونتِ گفتمان سنت است وارد زیرزمین می‌شود و با بازکردن لامپ، دوباره تاریکی و تحجر را به زیرزمین سنت بر‌می‌گرداند.

این کشمکش و تقابل گفتمانی تا جایی ادامه دارد که خانه‌ پدری یا همان تجلی‌گاه گفتمان سنت، آنقدر ویرانه و مخروب می شود که دیگر حیات در آن امکان پذیر نبوده و تنها راه ورود دوباره زندگی به آنجا، خراب کردن آن ویرانه از پای‌بست می گردد. البته باز هم قبل از ویران شدن خانه و ورود تجدد به خانه پدری باید لکه ننگ آثار گفتمانی جریان سنت از دامن آنجا پاک شود و جنازه ملوک را بیرون ببرند چرا که پسر‌محتشم با بازی شهاب حسینی می‌گوید اگر در گودبرداری جنازه پیدا شود، جهان مدرن نمی‌تواند این مساله را از آن‌ها بپذیرد و آبرویشان می‌رود.

همان ده دقیقه اول فیلم هم می‌شد حدس زد که این فیلم قرار است مخاطب را در زیرزمین افکار نویسنده و کارگردان، محبوس و زندانی کند و با تازیانه اطناب آنقدر ملولش کند تا ناتوان و بی رمق ایده او را بپذیرد اما مخاطب امروز سینما، مخاطب حرفه‌ای‌تر و جان‌سخت‌تری شده که به این زودی‌ها تسلیم نمی‌شود.

عیاری همه سعی خود را می‌کند تا از هر طریقی تصویری مجعول از این تقابل گفتمانی و در صدر آن فرهنگ و سنت‌های هفتاد‌ساله که نه چند قرن ایران و خانواده‌ ایرانی را به تصویر بکشد اما به رغم همه این تلاشها، در نهایت نمی‌تواند مخاطب خود را قانع به پذیرش چنین تصویری به عنوان یک حقیقت باورپذیر کند. شاید بشود گفت عیاری که نمایندگان گفتمان سنت را متهم به خشونت و پنهان کاری می کند خود قدم در همین راه گذاشته و سعی می کند با تحمیل خودکامه گرایانه و رادیکال؛ بگذارید راحت تر بگویم در یک کنش فاشیستی، عقاید و تصورات خود از طریق آن ده دقیقه طوفانی ابتدای فیلم و پنهان کردن حقیقت اصلی از مخاطب، تاریخ یک گفتمان، یک فرهنگ و یک کشور را جعل کند.

گل‌درشتی‌های همان ده دقیقه اول، بازی بسیار ضعیف بازیگر نقش ملوک، انتخاب غلط مهران رجبی برای نقش پدر خانواده که البته من گمان می کنم عیاری به زعم خود، هوشمندانه این انتخاب را کرده است چرا خود بیش از همه واقف بود که این تصویرِ بسیار سیاه و تلخ، یک اغراق و بزرگنمایی تاریخی است و عیاری شاید سعی بر آن داشته که با انتخاب بازیگری با پیشینه ذهنی بازی در ژانر کمدی برای مخاطب و ویژگیهای شخصیتی کیمک، از این تلخی و سیاهی مجعول بکاهد و مهم‌تر از همه اغراق در نمایش خونسردی پدر و پسر در ماجرای وحشتناک کشتن دختر خانواده همه و همه مخاطب را به این باور نزدیک می‌کند که این فیلم یک دروغ بزرگ به تاریخ و فرهنگ ما ایرانیان است اما عیاری تمام تقلای خود را می‌کند تا با تحمیل ۴ اپیزود تکراری بی آنکه بتواند برای مخاطب قصه‌ای جذاب روایت کند یا درطول فیلم کنجکاوی را برانگیزاند یا دارای حداقلهای تعلیق در داستان باشد، عقاید خود را تحمیل کند.