اگر قرار بود ایران، یک سریال ضداسرائیلی بسازد، بعید بود نتیجهای به خوبی «تهران» حاصل شود. ماحصل تلاشهای شبکه اسرائیلی Kan 11 و موشه زوندر (تهیهکننده) و دانیل سیرکین برای ساخت یک سریال جاسوسی ضدایرانی، حتی به گونهای است که شائبه سفارشیبودن آن از سوی ایران هم مطرح میشود! نه اینکه واقعا اینطور باشد، بلکه این میزان از گلبهخودیها و کاریکاتوریبودن فیلمنامه و بیشتر از آن اجرای ناشیانه صحنههاست که این گمانهزنی خطا و تصور بامزه را ایجاد میکند.
روزنامه جام جم نوشت: تهران، سریالی هشتقسمتی و در یک فصل است که تاکنون پنج قسمت آن منتشرشده و قصه تامار رابینان، زنی عامل موساد (سازمان جاسوسی رژیمصهیونیستی) را روایت میکند که برای خنثیکردن پدافند هوایی ایران وارد تهران میشود تا بعد از آن هواپیماهای جنگی اسرائیل بتوانند یکی از رآکتورهای هستهای ایران را بمباران کنند و مانع دستیابی ایران به بمباتمی شوند!
این خلاصه قصه البته به اندازه پرداخت سریال، بامزه و چهبسا مضحک نیست. برای اینکه شما را بهتر در جریان چند و چون این کمدی ناخواسته و گلبهخودی اسرائیلیها قرار دهیم، چارهای جز ارائه مصادیق تصویری پیشرویمان نبود. ضمن مرور این آلبومِ لطیفهمحور، به پارهای از نواقص فیلمنامه و ساختار و تصورات خندهدار رژیم صهیونیستی از ایران و ایرانیها هم میپردازیم.
«تهران» نشان میدهد و بار دیگر ثابت میکند شیطنت سیاسی و نظامی و جنایات صهیونیستها در منطقه کارایی بهتری از حملات فرهنگی و هنریشان دارد که هربار به شکل ناخواستهای به ضدحملاتی مرگبار علیه خودشان تبدیل میشود. ضمن اینکه با وجود برخی نگرانیها و توصیه به پرهیز از تماشای این سریال، اتفاقا در این مورد خاص بد نیست تهرانِ مورد تصور اسرائیلیها را ببینید و کمی با شیرینکاریهای آنها تفریح کنید. اسرائیلیها پیشتر هم با مشارکت آلمان و آمریکا فیلمی ضدایرانی به نام مامور مخفی ساخته بودند که به شکل عجیبی، آنیکی هم نتیجه معکوسی داشت. تهران در این زمینه، چند سور هم به آن فیلم زدهاست.
کاری نداریم که چرا در تیتراژ، آهنگ عربی پخش میشود و چرا از همان شروع سعی در ایجاد رعب و وحشت علیه ایران دارند و دو جوان اسرائیلی از اینکه هواپیمایشان در خاک ایران مینشیند، قالب تهی میکنند و چطور سیستم امنیتی فرودگاه، همانجا متوجه جابهجایی جاسوسهای اسرائیلی نمیشود، اما واقعا این دستکم گرفتن شعور مخاطب است که همان سرچراغیِ ورود تامار- جاسوس اسرائیلی- به تهران، شاهد اعدام باشد. میگذاشتید عرق جاسوستان خشک شود و از راه برسد و بعد اینقدر گلدرشت عمل میکردید.
اگر بحث دراماتیک و کشمکش نیروهای مقابل را از ویژگیهای اثری جاسوسی درنظر بگیریم، این مورد در سریال تهران به درستی در فیلمنامه رعایت نشده است. سیستم حفاظتی، امنیتی و اطلاعاتی ایران به قدری در این کار آسیبپذیر نشان داده میشود که کمتر امکانی برای مقابله و کشمکش پیش میآید.
در این صحنه، جاسوس اسرائیلی با این تغییرچهره مضحک- که خود را جای دختر دیگری به نام ژیلا جا زده- وارد شرکت برق میشود تا با خرابکاری، راه را برای حملات اسرائیلیها هموار کند. اجازه دهید کمی سوال بیجواب بپرسیم: آیا چنین جای مهمی، بیدروپیکر است و کنترل و نظارتی وجود ندارد؟ آیا همه کارکنان، فریب این تغییرچهره مضحک را خوردند؟ آیا حتما باید رئیس و مدیران ایرانی، هوسران جلوه داده شوند و جانشان را بر سر این میل مبهم هوس از دست بدهند؟ آیا در میان پرسنل نیروی انتظامی ایران که برای تحقیق قتل رئیس هوسران وارد شرکت میشوند، فرد صالح و درستی یافت نمیشود؟ و سوالاتی از این نوع.
یکی از بامزهترین و خندهدارترین موارد سریال تهران، وجود یک صندوق صدقات سیار و قابلحمل است که گروه صحنه و تدارکات زحمت جابهجایی آنها را در طول سریال و از اینطرف به آنطرف میکشند و آن را به شکل تابلویی در جاهای مختلف قرار میدهند. خستهنباشند. صندوق صدقات در ایران متصل به زمین است اما اینجا آنرا در یک قالب سیمانی قرار دادهاند.
انتخاب بازیگران هم در آثار مرتبط با ایران، چالش بزرگی برای سازندگان است. بازیگران داخل ایران که طبیعتا به دلیل مواضع ضدایرانی، با چنین پروژههایی همکاری نمیکنند، بنابراین گزینهها بسیار محدود و نام بازیگران ایرانیتبار یا ایرانیهای مقیم خارج از کشور مطرح میشود. اگر این بازیگران حاضر شوند بازی در چنین آثار ضعیف و با نگاهی یکسویه را قبول کنند، چالش زبان و لهجه به میان میآید.
سازندگان این آثار برای ارتباط بیشتر با مخاطب ایرانی و انتقال مفاهیم القایی، دوست دارند بازیگرانشان در صحنههای موردنظر به زبان فارسی حرف بزنند، اما چون بیشتر بازیگران یا تقریبا همه آنها سالهاست مقیم خارج از کشور هستند یا اساسا در جایی غیر از ایران متولد و آنجا بزرگ شدهاند، به فارسی مسلط نیستند.
نتیجه، گفتاری مضحک و خندهدار است و به هیچ وجه برای مخاطب ایرانی قابل قبول نیست و وقتی همان ابتدای کار، ارتباط زبانی مخدوش است و به درستی برقرار نمیشود، مخاطب با حس بازیگر موردنظر و باقی ماجراهای سریال هم ارتباط برقرار نمیکند و آنها را جدی نمیگیرد.
سریال تهران پر است از فارسی حرفزدنهای نچسب و خندهدار، آن هم در جدیترین صحنهها. نوید نگهبان، آرش مرندی، شروین آل نبی و Moe Bar-El اگر فقط انگلیسی حرف میزدند، سنگینتر بودند! بعضی اوقات، لهجه بد، اندک لطف بازی خوب را هم از بین برده، مثلا درباره نگهبان این اتفاق افتاد. بهترین بازی سریال هم متعلق به شان تیوب، بازیگر نقش فراز کمالی، مامور امنیتی ایران است که مشهورترین بازیگر سریال هم محسوب میشود. اگر بعضی لغزشهای گفتاری او را نادیده بگیریم و از کم و کاستیهای شخصیتپردازیاش در فیلمنامه هم صرفنظر کنیم، بازیگر آثاری چون تصادف، بادبادک باز و هوملند بازی بدی ندارد و حس و حال شخصیت را درست ارائه میکند.
کدام جاسوس نادان و بیملاحظهای را سراغ دارید که با این ماشین تابلو و با این آرم تابلوتر-که در قصه مربوط به یک شرکت گردشگری است- مصداق جمله «عسس بیا من رو بگیر» به اینطرف و آنطرف برود؟ ما به شما می گوییم: شخصی به نام محمود تبریزی که همه در سریال به او مسعود میگویند. باور کنید؛ حتی وقتی اسم او را از نزدیکترین نمای ممکن روی تصویر میبینیم، باز فراز کمالی، میگوید مسعود! در این زمینه هرچه از مشاور زبان فارسی سریال تهران تشکر کنیم باز هم کم است.
یکی از مهمترین چالشهای غربیها برای تولید فیلم و سریال درباره ایران، بحث فضا و اتمسفر است و از این منظر سازندگان این آثار، به ویژه در زمینه طراحی صحنه و لباس، کار بسیار سختی دارند و غالبا هم از این چالش و آزمون نهتنها سربلند بیرون نمیآیند، بلکه سرخوردگی و ناکامیشان را فریاد میزنند. ممکن است تماشاگران غربی، متوجه گافها و اشتباهات فاحش در این مورد نشوند و هر کشوری را به نام ایران بپذیرند، اما ما که فریب این «ایران نمایی»ها را نمیخوریم. سریال تهران در این زمینه حتی از برخی دیگر آثار تولید شده درباره ایران هم عقبتر است و به هیچوجه نتوانستند آتن و یونان را به عنوان تهران جا بزنند که سریال در آنجا فیلمبرداری شده است.
یکی از تابلوترین معادلسازیها همین صحنه است، اسرائیلیها فکر کردهاند میتوانند با یک لبو فروش و باقالی پخته و دو خانم چادری- که هنرورانش به شکل بدی هم آن را پوشیدهاند- و یک صندوق پست و آن اعلان فراخوان بیست و دومین جشنواره بینالمللی قصهگویی، تهران را برایمان تداعی کنند، اما فکری به حال آن باجه تلفنهای آبیرنگ نکرده اند که به رنگ پرچم یونان است. نماهای لو دهنده بسیار دیگری هم در این سریال وجود دارد که ناکامی مطلق اسرائیلیها را در بازنمایی فیزیکی درست تهران و ایران نشان میدهد.
فعالان طرفدار دموکراسی در ایران که جاسوس اسرائیلی به آنها نزدیک میشود و برای ضربهزدن به نظام از کمکهایشان بهره میبرد، چنین افرادی هستند؛ اهل مواد مخدر، پارتی، فساد اخلاقی و آراسته به چند بیهنری دیگر. این سکانس مضحک، سخنرانی با لهجه کریم درباره آزادی در ایران و واکنشهای خندهدار جوانان ضدانقلابی، در توییتر هم واکنشهای بانمکی داشت. سکانسهای درگیری این عده با نیروهای انقلابی هم از فرط پرداخت بد، تاثیر معکوسی دارد و خندهدار از آب درآمده است.
فکر میکنید این پولی که جوانان مدعی دموکراسی، به مامور ایست بازرسی رشوه میدهند- میبینید که سازندگان سریال، همه خصایل ناپسند را در ایرانیها ردیف کردهاند- چه مبلغی باشد؟ به گفته خود کریم یک میلیون تومان! باور کنید هرچقدر هم این هزارتومانیها و حتی 10هزارتومانیهای اندک بعدی را روی هم بگذاریم، به این رقم نمیرسیم. بعدا که گاوصندوق مسعود را میبینیم فقط بستههای هزارتومانی و 10 هزارتومانی است. در این زمینه درودهایمان را نثار مشاور مالی سریال تهران میکنیم.
سازندگان سریال معلوم نیست نمره عینک مخاطبان را چند فرض کردهاند که شماره پلاک موتورسیکلتها و ماشینها را این اندازه در نظرگرفتهاند!
دسته گل موساد
سعید الهی، کارشناس فرهنگ و رسانه با توییتی نسبت به سریال اسرائیلی تهران واکنش نشان داد و نوشت: «سریال اسرائیلی تهران، مانند سایر تولیدات ضدایرانی غربیها، علاوه بر فرم ضعیف، فاقد پژوهش واقعگرایانه از داخل ایران است. از موساد که ادعای دخالت در انفجار تاسیسات نطنز را دارد، چنین تولید فرهنگی! بسیار بعید است. به نفوذیهای خودتان در ایران میسپردید بهتر میساختند.»
روزنامه جام جم نوشت: تهران، سریالی هشتقسمتی و در یک فصل است که تاکنون پنج قسمت آن منتشرشده و قصه تامار رابینان، زنی عامل موساد (سازمان جاسوسی رژیمصهیونیستی) را روایت میکند که برای خنثیکردن پدافند هوایی ایران وارد تهران میشود تا بعد از آن هواپیماهای جنگی اسرائیل بتوانند یکی از رآکتورهای هستهای ایران را بمباران کنند و مانع دستیابی ایران به بمباتمی شوند!
این خلاصه قصه البته به اندازه پرداخت سریال، بامزه و چهبسا مضحک نیست. برای اینکه شما را بهتر در جریان چند و چون این کمدی ناخواسته و گلبهخودی اسرائیلیها قرار دهیم، چارهای جز ارائه مصادیق تصویری پیشرویمان نبود. ضمن مرور این آلبومِ لطیفهمحور، به پارهای از نواقص فیلمنامه و ساختار و تصورات خندهدار رژیم صهیونیستی از ایران و ایرانیها هم میپردازیم.
«تهران» نشان میدهد و بار دیگر ثابت میکند شیطنت سیاسی و نظامی و جنایات صهیونیستها در منطقه کارایی بهتری از حملات فرهنگی و هنریشان دارد که هربار به شکل ناخواستهای به ضدحملاتی مرگبار علیه خودشان تبدیل میشود. ضمن اینکه با وجود برخی نگرانیها و توصیه به پرهیز از تماشای این سریال، اتفاقا در این مورد خاص بد نیست تهرانِ مورد تصور اسرائیلیها را ببینید و کمی با شیرینکاریهای آنها تفریح کنید. اسرائیلیها پیشتر هم با مشارکت آلمان و آمریکا فیلمی ضدایرانی به نام مامور مخفی ساخته بودند که به شکل عجیبی، آنیکی هم نتیجه معکوسی داشت. تهران در این زمینه، چند سور هم به آن فیلم زدهاست.
کاری نداریم که چرا در تیتراژ، آهنگ عربی پخش میشود و چرا از همان شروع سعی در ایجاد رعب و وحشت علیه ایران دارند و دو جوان اسرائیلی از اینکه هواپیمایشان در خاک ایران مینشیند، قالب تهی میکنند و چطور سیستم امنیتی فرودگاه، همانجا متوجه جابهجایی جاسوسهای اسرائیلی نمیشود، اما واقعا این دستکم گرفتن شعور مخاطب است که همان سرچراغیِ ورود تامار- جاسوس اسرائیلی- به تهران، شاهد اعدام باشد. میگذاشتید عرق جاسوستان خشک شود و از راه برسد و بعد اینقدر گلدرشت عمل میکردید.
اگر بحث دراماتیک و کشمکش نیروهای مقابل را از ویژگیهای اثری جاسوسی درنظر بگیریم، این مورد در سریال تهران به درستی در فیلمنامه رعایت نشده است. سیستم حفاظتی، امنیتی و اطلاعاتی ایران به قدری در این کار آسیبپذیر نشان داده میشود که کمتر امکانی برای مقابله و کشمکش پیش میآید.
در این صحنه، جاسوس اسرائیلی با این تغییرچهره مضحک- که خود را جای دختر دیگری به نام ژیلا جا زده- وارد شرکت برق میشود تا با خرابکاری، راه را برای حملات اسرائیلیها هموار کند. اجازه دهید کمی سوال بیجواب بپرسیم: آیا چنین جای مهمی، بیدروپیکر است و کنترل و نظارتی وجود ندارد؟ آیا همه کارکنان، فریب این تغییرچهره مضحک را خوردند؟ آیا حتما باید رئیس و مدیران ایرانی، هوسران جلوه داده شوند و جانشان را بر سر این میل مبهم هوس از دست بدهند؟ آیا در میان پرسنل نیروی انتظامی ایران که برای تحقیق قتل رئیس هوسران وارد شرکت میشوند، فرد صالح و درستی یافت نمیشود؟ و سوالاتی از این نوع.
یکی از بامزهترین و خندهدارترین موارد سریال تهران، وجود یک صندوق صدقات سیار و قابلحمل است که گروه صحنه و تدارکات زحمت جابهجایی آنها را در طول سریال و از اینطرف به آنطرف میکشند و آن را به شکل تابلویی در جاهای مختلف قرار میدهند. خستهنباشند. صندوق صدقات در ایران متصل به زمین است اما اینجا آنرا در یک قالب سیمانی قرار دادهاند.
انتخاب بازیگران هم در آثار مرتبط با ایران، چالش بزرگی برای سازندگان است. بازیگران داخل ایران که طبیعتا به دلیل مواضع ضدایرانی، با چنین پروژههایی همکاری نمیکنند، بنابراین گزینهها بسیار محدود و نام بازیگران ایرانیتبار یا ایرانیهای مقیم خارج از کشور مطرح میشود. اگر این بازیگران حاضر شوند بازی در چنین آثار ضعیف و با نگاهی یکسویه را قبول کنند، چالش زبان و لهجه به میان میآید.
سازندگان این آثار برای ارتباط بیشتر با مخاطب ایرانی و انتقال مفاهیم القایی، دوست دارند بازیگرانشان در صحنههای موردنظر به زبان فارسی حرف بزنند، اما چون بیشتر بازیگران یا تقریبا همه آنها سالهاست مقیم خارج از کشور هستند یا اساسا در جایی غیر از ایران متولد و آنجا بزرگ شدهاند، به فارسی مسلط نیستند.
نتیجه، گفتاری مضحک و خندهدار است و به هیچ وجه برای مخاطب ایرانی قابل قبول نیست و وقتی همان ابتدای کار، ارتباط زبانی مخدوش است و به درستی برقرار نمیشود، مخاطب با حس بازیگر موردنظر و باقی ماجراهای سریال هم ارتباط برقرار نمیکند و آنها را جدی نمیگیرد.
سریال تهران پر است از فارسی حرفزدنهای نچسب و خندهدار، آن هم در جدیترین صحنهها. نوید نگهبان، آرش مرندی، شروین آل نبی و Moe Bar-El اگر فقط انگلیسی حرف میزدند، سنگینتر بودند! بعضی اوقات، لهجه بد، اندک لطف بازی خوب را هم از بین برده، مثلا درباره نگهبان این اتفاق افتاد. بهترین بازی سریال هم متعلق به شان تیوب، بازیگر نقش فراز کمالی، مامور امنیتی ایران است که مشهورترین بازیگر سریال هم محسوب میشود. اگر بعضی لغزشهای گفتاری او را نادیده بگیریم و از کم و کاستیهای شخصیتپردازیاش در فیلمنامه هم صرفنظر کنیم، بازیگر آثاری چون تصادف، بادبادک باز و هوملند بازی بدی ندارد و حس و حال شخصیت را درست ارائه میکند.
کدام جاسوس نادان و بیملاحظهای را سراغ دارید که با این ماشین تابلو و با این آرم تابلوتر-که در قصه مربوط به یک شرکت گردشگری است- مصداق جمله «عسس بیا من رو بگیر» به اینطرف و آنطرف برود؟ ما به شما می گوییم: شخصی به نام محمود تبریزی که همه در سریال به او مسعود میگویند. باور کنید؛ حتی وقتی اسم او را از نزدیکترین نمای ممکن روی تصویر میبینیم، باز فراز کمالی، میگوید مسعود! در این زمینه هرچه از مشاور زبان فارسی سریال تهران تشکر کنیم باز هم کم است.
یکی از مهمترین چالشهای غربیها برای تولید فیلم و سریال درباره ایران، بحث فضا و اتمسفر است و از این منظر سازندگان این آثار، به ویژه در زمینه طراحی صحنه و لباس، کار بسیار سختی دارند و غالبا هم از این چالش و آزمون نهتنها سربلند بیرون نمیآیند، بلکه سرخوردگی و ناکامیشان را فریاد میزنند. ممکن است تماشاگران غربی، متوجه گافها و اشتباهات فاحش در این مورد نشوند و هر کشوری را به نام ایران بپذیرند، اما ما که فریب این «ایران نمایی»ها را نمیخوریم. سریال تهران در این زمینه حتی از برخی دیگر آثار تولید شده درباره ایران هم عقبتر است و به هیچوجه نتوانستند آتن و یونان را به عنوان تهران جا بزنند که سریال در آنجا فیلمبرداری شده است.
یکی از تابلوترین معادلسازیها همین صحنه است، اسرائیلیها فکر کردهاند میتوانند با یک لبو فروش و باقالی پخته و دو خانم چادری- که هنرورانش به شکل بدی هم آن را پوشیدهاند- و یک صندوق پست و آن اعلان فراخوان بیست و دومین جشنواره بینالمللی قصهگویی، تهران را برایمان تداعی کنند، اما فکری به حال آن باجه تلفنهای آبیرنگ نکرده اند که به رنگ پرچم یونان است. نماهای لو دهنده بسیار دیگری هم در این سریال وجود دارد که ناکامی مطلق اسرائیلیها را در بازنمایی فیزیکی درست تهران و ایران نشان میدهد.
فعالان طرفدار دموکراسی در ایران که جاسوس اسرائیلی به آنها نزدیک میشود و برای ضربهزدن به نظام از کمکهایشان بهره میبرد، چنین افرادی هستند؛ اهل مواد مخدر، پارتی، فساد اخلاقی و آراسته به چند بیهنری دیگر. این سکانس مضحک، سخنرانی با لهجه کریم درباره آزادی در ایران و واکنشهای خندهدار جوانان ضدانقلابی، در توییتر هم واکنشهای بانمکی داشت. سکانسهای درگیری این عده با نیروهای انقلابی هم از فرط پرداخت بد، تاثیر معکوسی دارد و خندهدار از آب درآمده است.
فکر میکنید این پولی که جوانان مدعی دموکراسی، به مامور ایست بازرسی رشوه میدهند- میبینید که سازندگان سریال، همه خصایل ناپسند را در ایرانیها ردیف کردهاند- چه مبلغی باشد؟ به گفته خود کریم یک میلیون تومان! باور کنید هرچقدر هم این هزارتومانیها و حتی 10هزارتومانیهای اندک بعدی را روی هم بگذاریم، به این رقم نمیرسیم. بعدا که گاوصندوق مسعود را میبینیم فقط بستههای هزارتومانی و 10 هزارتومانی است. در این زمینه درودهایمان را نثار مشاور مالی سریال تهران میکنیم.
سازندگان سریال معلوم نیست نمره عینک مخاطبان را چند فرض کردهاند که شماره پلاک موتورسیکلتها و ماشینها را این اندازه در نظرگرفتهاند!
دسته گل موساد
سعید الهی، کارشناس فرهنگ و رسانه با توییتی نسبت به سریال اسرائیلی تهران واکنش نشان داد و نوشت: «سریال اسرائیلی تهران، مانند سایر تولیدات ضدایرانی غربیها، علاوه بر فرم ضعیف، فاقد پژوهش واقعگرایانه از داخل ایران است. از موساد که ادعای دخالت در انفجار تاسیسات نطنز را دارد، چنین تولید فرهنگی! بسیار بعید است. به نفوذیهای خودتان در ایران میسپردید بهتر میساختند.»