29 فروردین سال 1367 ارتش بعث عراق توانست با یک حمله برقآسا و طی چند ساعت منطقه فاو را که در تصرف رزمندگان ایرانی بود، بازپس بگیرد. عراق همچنین طی روزهای بعد توانست به شلمچه و جزایر مجنون حمله کند و نیروهای ایرانی را از آن مناطق بیرون براند.
به گزارش فارس فاو، شلمچه و جزایر مجنون جزو خاک عراق بود و رزمندگان ایرانی در عملیاتهای والفجر هشت، کربلای 5 و خیبر طی سالهای 62 تا 65 توانستند این مناطق را به تصرف خود درآورند.
در واقع عراق که آمده بود بخشهایی از ایران را جدا کند، با مقاومت مردم و نیروهای مسلح ایران روبرو شد. در نتیجه صدام به اهداف خود دست پیدا نکرد و در مقابل، ایران در راستای سیاست تنبیه متجاوز و برای اینکه حقوقش توسط سازمانهای جهانی و شورای امنیت سازمان ملل به رسمیت شناخته شود، بخشهایی از خاک کشور عراق را به تصرف درآورد؛ اما ارتش عراق در میانه سال 1366 با پشتیبانیهای مالی و سیاسی که از سوی شوروی و کشورهای غربی و عربی شد، از لاک دفاعی بیرون آمد و همچون ابتدای جنگ حالت تهاجمی به خود گرفت. در نتیجه در ماههای نخست سال 67 توانست آن مناطقی را که ایران به تصرف خود درآورده بود، بازپس بگیرد.
در خصوص چرایی سقوط فاو، شلمچه و جزایر مجنون دلایل بسیاری مطرح و بحثهای مختلفی بین پژوهشگران تاریخ جنگ ایران و عراق درگرفته است که مورد بحث این گزارش نیست؛ اما این موضوع در سالهای گذشته مورد استفاده سیاسی رسانههای فارسیزبان و برخی افراد سیاسی در داخل کشور قرار گرفته است.
آنان برخلاف یافتههای پژوهشگران تاریخ جنگ، کوتاهی و کمکاری فرماندهان را به عنوان دلیل اصلی سقوط این مناطق برجسته کردهاند. اینکه آنان با متهم کردن فرماندهان جنگ چه هدفی را دنبال میکنند، بماند، اما همواره ادعا میکنند که قرار بود برخی از فرماندهان جنگ اعدام شوند. در حالی که این ادعا از اساس کذب است و تاکنون هیچ سند تاریخی برای ادعای خود ارائه نکردهاند. این ادعا چند ماه پیش هم توسط سعید حجاریان تکرار شد که البته با واکنش مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس روبرو شد. او در یادداشتی نوشت: «در جنگ ایران و عراق، در همان روزهای نخست ضعفهای بعضی از فرماندهان جنگ مشهود بود اما علاج را به بعد موکول کردیم تا حدی که در خاتمه جنگ گفته شد، بنا بود عدهای از فرماندهان سپاه محاکمه و مجازات شوند.»
این حملات رسانهای در حالی صورت میگیرد که ایران در پایان جنگ، آن مناطقی را که متعلق به خودش نبود و از کشور عراق در اختیار داشت، از دست داد. حال اگر منطقهای از ایران در پایان جنگ از دست میرفت و یا اینکه اصلاً بحرین به جای اینکه در دوران رژیم پهلوی و در شرایط صلح از ایران جدا شود، در دوران جنگ تحمیلی و در دوران حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ایران تجزیه میشد، این رسانهها و جریانهای سیاسی چه واکنشی نشان میدادند؟
سوژهای برای حملات رسانهای و آشوب
آن چیزی که مسلم است، رسانههای فارسیزبان و بیگانه گاه و بیگاه، بیمناسبت و بامناسبت، به این موضوع میپرداختند و حملات و هجمههایی که اکنون در بحث پایان جنگ علیه ایران مطرح میشود، ده برابر و بلکه صد برابر میشد.
رسانههای فارسیزبان جنگی را که ایران در آن به پیروزی رسید و شورای امنیت، عراق را به عنوان آغازگر جنگ معرفی کرد، به عنوان یک دفاع با اشتباهات محاسباتی فراوان قلمداد و ایران را عامل آغاز جنگ معرفی میکنند. حال اگر ایران در این جنگ شکست میخورد و سرزمینی از آن جدا میشد، چه هیاهویی راه میانداختند؟ بدون شک به یک سوژه رسانهای دست پیدا میکردند که با استفاده از انواع تاکتیکهای جنگ روانی و رسانهای میتوانستند سالها از آن بهرهبرداری کنند.
این موضوع میتوانست به راحتی در ایجاد آشوبها و ناامنیهای اجتماعی به عنوان یک محرک مورد استفاده رسانهها و دشمنان قرار بگیرد و اصلاً خود این موضوع میتوانست یک آشوب و ناامنی مستمر و تکرارپذیر برای نظام جمهوری اسلامی ایران به وجود بیاورد. بدینصورت که هرساله در سالروز جدایی بحرین از ایران، تجمعی در شهرهای ایران انجام میگرفت و به رفتارهای تند و خشنِ خارج از قاعده هر تجمع و اعتراضی کشیده میشد.
بهانهای برای تسویه حسابهای سیاسی
در داخل کشور نیز قطعاً همان افرادی که امروز موضوع جنگ را دستاویز تسویه حسابهای سیاسی قرار دادهاند، تهاجمات بیشتری نسبت به فرماندهان سابق جنگ که امروز وارد عرصه سیاست شدهاند، وارد میکردند و به آنان برچسبهایی همچون وطنفروش و بیغیرت میزدند و سعی میکردند با همین برچسبها حریف سیاسی خود را از میدان رقابت و یا حتی از میدان سیاست برای همیشه به در کنند.
آنان از موضوعاتی همچون عملیات کربلای چهار و پایان جنگ بارها و به روشهای گوناگون برای تسویه حساب سیاسی استفاده کردهاند و فضایی را به وجود آوردهاند که اجازه نمیدهند، موضوع عملیات کربلای چهار در یک نشست کارشناسانه و در فضای علمی و دانشگاهی بحث و بررسی شود. آنان صرفاً این اتهام را مطرح میکنند که فرماندهان با علم به لو رفتن عملیات، دستور به آغاز آن دادند، در حالی که بر اساس اسناد منتشر شده و گفتههای فرماندهانی همچون سردار شهید قاسم سلیمانی، در تمامی عملیاتها همواره سطحی از لورفتگی وجود داشته و در آن عملیات فرماندهان علم و یقین به لو رفتن عملیات نداشتند.
آسیب بزرگ اجتماعی و فرهنگی
اما مهمتر از همه اینکه اگر بحرین در دوران جنگ تحمیلی از ایران جدا میشد، با عملیاتهای رسانهای و موضعگیریهای سیاسی، مفهوم قداست از دفاع همهجانبه مردم ایران زدوده میشد.
قداستزدایی از دفاع مقدس به معنای رنگ باختن مفاهیم اجتماعی مهمی مانند ایثار و از خودگذشتگی در جامعه ایران است. آن وقت گرامی داشتن یاد و خاطره شهدا به فراموشی سپرده میشد. وقتی که شهدا و خانوادههای آنان فراموش شوند، علاوه بر اینکه ممکن است برخی از آن خانوادهها دچار سرخوردگی و پشیمانی شوند، دیگر کمتر خانوادهای حاضر است، فرزند خود را برای دفاع از مرزهای میهن و آرمانهای انقلاب اسلامی آماده سازد، به عضویت بسیج و نیروهای مسلح درآورد و در نبردهایی همچون نبرد با داعش و تکفیریها، روانه میدان جنگ کند.
در واقع آن هدفی که برخی سیاسیون در دوران اصلاحات داشتند و میخواستند مفاهیمی همچون دفاع و ایثار را به موزهها و فراموشی بسپرند، به راحتی محقق میشد.
کاهش توان نظامی
بدینترتیب اگر بحرین در دوران جنگ تحمیلی از ایران جدا میشد، علاوه بر اینکه ایران بدنه قدرت نظامی خود را که متکی بر نیروی انسانی مومن و فداکار است، از دست میداد، برای توسعه توان نظامی خود با موانع و مشکلات بسیاری روبرو میشد.
در شرایطی که ایران با پیروزی از جنگ با عراق بیرون آمد و با تکیه بر توسعه توان موشکی توانست به قدرت بازدارندگی دست یابد، برخی افراد موثر و برجسته در داخل کشور مطرح میکردند که امروز عصر گفتمانهاست و عصر موشک نیست. یا اینکه میگفتند باید مانند آلمان و ژاپن، توسعه نظامی را کنار گذاشت.
از این رو همین افراد مدام بر طبل مذاکره با آمریکا میکوبیدند و مدام با آمریکا مذاکره میکردند، مانع از توسعه قدرت نظامی و غیرنظامی ایران میشدند و در نتیجه برای همیشه سایه جنگ را بر سر کشور نگه میداشتند و چه بسا تاکنون جنگهایی علاوه بر جنگ ایران و عراق به مردم ایران تحمیل شده بود.
دیگر خبری از محور مقاومت نبود
در ادامه آن پیامدهایی که ذکر شد، اگر بحرین در دوران جنگ تحمیلی از ایران جدا میشد، احتمالاً دیگر امروز خبری از محور مقاومت، نفوذ منطقهای ایران و ایستادگی در برابر توسعهطلبی و تجاوزگری رژیم صهیونیستی نبود؛ چرا که هم توان نظامی ایران کاهش یافته بود و هم مردم در اثر عملیاتهای رسانهای و سیاسی مانع از نفوذ ایران در منطقه میشدند.
عدهای که پیروزیهای ایران در محور مقاومت جلوی چشمهایشان بود و معترف بودند که ایران در منطقه نفوذ سیاسی دارد، در سال 88 شعار نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران را سر دادند. حال اگر بحرین در دوران جنگ تحمیلی از ایران جدا شده بود، آنان شعارهای تندتری سر میدادند و میگفتند شما که جرات نداشتید در دوران جنگ از یک جزیره بزرگ ایرانی دفاع کنید، چگونه میخواهید امروز از مردم دیگر کشورها حمایت کنید؟
در واقع هر آن چیزی که امروز آمریکا و ترامپ با مذاکره، فشار اقتصادی و یا هر چیز دیگر به دنبال تحمیل آن به مردم است، با جدایی بحرین از ایران در دوران جنگ تحمیلی خود به خود اتفاق میافتاد. یعنی هم توان موشکی و نظامی ایران محدود میشد. هم نفوذ منطقهای ایران کاهش پیدا میکرد و در نتیجه همه چیز برای تحمیل یک جنگ تمام عیار علیه ایران آماده میشد.
به هر حال اگر بحرین در دوران جنگ تحمیلی از ایران جدا میشد، چنین پیامدهای هولناکی برای کشورمان به دنبال داشت و قطعاً رسانهها آن را به عنوان یک توطئه و خیانت بزرگ و نابخشودنی نظام جمهوری اسلامی در حق ایران در تاریخ ثبت میکردند، اما جالب اینجاست که رسانههای فارسیزبان در قبال این خیانتی که رژیم پهلوی و محمدرضاشاه با حمایت انگلیسیها انجام داده، سکوت کرده و در مقابل در برابر ادعای پوچی یعنی واگذاری امتیاز جزیره کیش به چین که از اساس صحت ندارد، هیاهو و جار و جنجال به راه انداختهاند.