همزمان با فرارسیدن ماه محرم، متناسب با عزاداری هیأتهای مذهبی در هر روز این دهه، بسته مقتل به همراه فیلم کوتاهی منتشر خواهیم کرد.
سومین شب ماه محرم در هیأتهای مذهبی به عزاداری برای شهادت دردانه امام حسین (ع) حضرت رقیه (س) اختصاص دارد که به همین مناسبت، خلاصهای از مقتل حضرت رقیه (س) ارائه میشود:
اهل بیت علیهمالسلام در حالت اسیری، حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده میداشتند و هر کودکی را وعده میدادند که پدر تو به فلان سفر رفته است و باز میآید. تا اینکه ایشان را در مجاورت قصر یزید ملعون آوردند. امام حسین علیهالسلام، دخترى چهارساله داشت که شبی از خواب بیدار شد و گفت: «پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم که سخت پریشان بود.»
زنان که این سخنان را شنیدند، گریه کردند. سایر کودکان هم گریان شدند و صداى نالهها بلند شد. یزید ملعون در خواب بود. از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است. آن لعین گفت: «بروید و سر پدرش را برایش ببرید.»
آن سر شریف را در میان طشت زیر پارچهاى در مقابل آن دختر گذاشتند. پرسید: «این چیست؟» گفتند: «سر پدرت.»
سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و درآغوش کشید و گفت: «پدر چه کسی تو را به خون خضاب کرد؟ چه کسی رگهای گردنت را برید؟ پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟ پدر جان بعد از تو چه کسى را دارم که به او امید داشته باشم؟ پدر دختر یتیم تو چه کسى را دارد تا بزرگ شود؟ پدر جان زنان بیپوشش چه کنند؟ پدرجان زنان اسیر و سرگردان چه کسی را دارند؟ پدر جان چشمان گریان را که آرام کند؟ پدرجان چه کسی یار غریبان بیپناه است؟ پدر جان چه کسی موهاى پریشان ما را نوازش کند؟ پدر جان بعد از تو چه کسی را داریم؟ بعد از تو وای بر ما! واى از غریبی ما! پدر جان کاش فدایت میشدم. پدر جانای کاش بیش از این نابینا میشدم و تو را اینگونه نمیدیدم. پدر جان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را به خون خضاب نمیدیدم.»
سپس لبها را بر لبهای شریف بابا نهاد و به شدت گریه کرد تا آن که غش کرد. وقتی او را حرکت دادند، فهمیدند که از دنیا رفته است.
منابع:
کامل بهایى/ عمادالدین طبرى
منتخب/ طریحى
فیلم کوتاهی از این مقتل را اینجا مشاهده کنید:
سومین شب ماه محرم در هیأتهای مذهبی به عزاداری برای شهادت دردانه امام حسین (ع) حضرت رقیه (س) اختصاص دارد که به همین مناسبت، خلاصهای از مقتل حضرت رقیه (س) ارائه میشود:
اهل بیت علیهمالسلام در حالت اسیری، حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده میداشتند و هر کودکی را وعده میدادند که پدر تو به فلان سفر رفته است و باز میآید. تا اینکه ایشان را در مجاورت قصر یزید ملعون آوردند. امام حسین علیهالسلام، دخترى چهارساله داشت که شبی از خواب بیدار شد و گفت: «پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم که سخت پریشان بود.»
زنان که این سخنان را شنیدند، گریه کردند. سایر کودکان هم گریان شدند و صداى نالهها بلند شد. یزید ملعون در خواب بود. از خواب بیدار شد و از ماجرا سؤال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است. آن لعین گفت: «بروید و سر پدرش را برایش ببرید.»
آن سر شریف را در میان طشت زیر پارچهاى در مقابل آن دختر گذاشتند. پرسید: «این چیست؟» گفتند: «سر پدرت.»
سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و درآغوش کشید و گفت: «پدر چه کسی تو را به خون خضاب کرد؟ چه کسی رگهای گردنت را برید؟ پدر چه کسی در خردسالی یتیمم کرد؟ پدر جان بعد از تو چه کسى را دارم که به او امید داشته باشم؟ پدر دختر یتیم تو چه کسى را دارد تا بزرگ شود؟ پدر جان زنان بیپوشش چه کنند؟ پدرجان زنان اسیر و سرگردان چه کسی را دارند؟ پدر جان چشمان گریان را که آرام کند؟ پدرجان چه کسی یار غریبان بیپناه است؟ پدر جان چه کسی موهاى پریشان ما را نوازش کند؟ پدر جان بعد از تو چه کسی را داریم؟ بعد از تو وای بر ما! واى از غریبی ما! پدر جان کاش فدایت میشدم. پدر جانای کاش بیش از این نابینا میشدم و تو را اینگونه نمیدیدم. پدر جان کاش پیش از این در خاک خفته بودم و محاسنت را به خون خضاب نمیدیدم.»
سپس لبها را بر لبهای شریف بابا نهاد و به شدت گریه کرد تا آن که غش کرد. وقتی او را حرکت دادند، فهمیدند که از دنیا رفته است.
منابع:
کامل بهایى/ عمادالدین طبرى
منتخب/ طریحى
فیلم کوتاهی از این مقتل را اینجا مشاهده کنید: