سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۳ آبان ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۴

روایت یکی از دختران شاکی پرونده کیوان امام وردی از تجاوز

اصلا قصد نداشتم که شب خونش بمونم، تصمیم داشتم دو سه ساعتی بمونم و دوباره برگردم خونه دوستم. من که رفتم خونش، بهم یه نوشیدنی تعارف کرد. اما نوشیدنی‌ای که به من تعارف کرد، با چیزی که خودش می‌خواست بخوره فرق می‌کرد. من پرسیدم چرا نوشیدنی متفاوت آوردی؟ گفت «برای اینکه این برای خانم‌ها خوبه، اون یکی برای آقایون!»
کد خبر : ۵۳۰۱۶۲

روز‌های عجیبی است؛ در جای خاصی از تاریخ ایستاده‌ایم انگار. شاید دو ماه پیش، کسی فکرش را هم نمی‌کرد که توئیت جنسیت زده کاربری ناشناس، فصل تازه‌ای برای خیلی‌ها رقم بزند؛ فصلی که آغازگر کارزار جدی زنان ایرانی شد و موج بزرگی از افشاگری آزار‌های جنسی را به دنبال داشت.

حالا چند صباحی از بازداشت کیوان الف، متهم پرونده تجاوز‌های سریالی به زنان جوان می‌گذرد. زخمی کهنه و فراموش شده که دو ماهی می‌شود دوباره سر باز کرده و دردش به جان خیلی‌ها نشسته است. زخمی دو ساله، سه ساله، هفت ساله و حتی بیشتر...

فتانه یکی دیگر از شاکیان پرونده کیوان الف است. کسی که برخلاف خیلی‌های دیگر، آشنایی محدودتری با او داشته و ماجرای آشنایی‌شان به بهار ۹۷ برمی‌گردد؛ «سه چهار ماه قبل از اینکه کیوان رو ببینم، باهاش تو اینستاگرام آشنا شدم و دیدم چقدر دوستای مشترکمون زیادن. در این حد که تعجب کردم چرا تا الان این آدم رو ندیده یا نشناختم. دوستای مشترکمون هم همه آدم‌های موجه و معتبری بودن و برای همین من به هیچ وجه فکر نمی‌کردم که ممکنه کیوان آدم حسابی نباشه. گاهی هم که روی استوری‌های همدیگه صحبتی می‌کردیم، به شدت، به شدت رفتار محترمانه‌ای داشت. یعنی نه تنها هیچ وقت شوخی بی‌جا که حتی یه شوخی باجا هم نمی‌کرد! انقدر جدی بود و حرف‌هاش معطوف به صحبتمون بود که هیچ شکی برای من باقی نمی‌ذاشت که این آدم خیلی معتبر و درست و حسابیه.

استوری‌هایی هم که در موردشون صحبت می‌کردیم معمولا در مورد موضوعات فلسفی و اجتماعی بودن. عموما مطالبی رو به اشتراک می‌گذاشت که به نظر من پشتش یه فکر و اندیشه‌ای بود. رفتارش هم تو اینستاگرام و به طور مشخص در چت با من همین رو نشون می‌داد».

چند ماهی می‌گذرد و گپ و گفت‌های مطلوبِ گاه به گاهِ اینستاگرامی، بهانه دیدار حضوری می‌شود؛ «یه بار رفته بودم تهران و قرار بود تو اون سفر کیوان رو هم ببینم. هر وقت تهران بودم، می‌رفتم خونه یکی از دوستام و یه روز عصر هم قرار شد برم کیوان رو ببینم. اصلا قصد نداشتم که شب خونش بمونم، تصمیم داشتم دو سه ساعتی بمونم و دوباره برگردم خونه دوستم. من که رفتم خونش، بهم یه نوشیدنی تعارف کرد. اما نوشیدنی‌ای که به من تعارف کرد، با چیزی که خودش می‌خواست بخوره فرق می‌کرد. من پرسیدم چرا نوشیدنی متفاوت آوردی؟ گفت «برای اینکه این برای خانم‌ها خوبه، اون یکی برای آقایون!» من اون موقع اصلا به ذهنم نرسید که یکی مثل کیوان ممکنه چیزی توی نوشیدنیم ریخته باشه. اعتراضی هم که کردم صرفا برای این بود که چرا جنسیتی به موضوع نگاه می‌کنه. گفتم نوشیدنی که زن و مرد نداره، من نمی‌خورم! گفت لج بازی نکن، تو این رو بخور، بعد با همدیگه از نوشیدنی من هم می‌خوریم».

فتانه اولش راضی نمی‌شود، کیوان، اما دست برنمی‌دارد، اصرار پشت اصرار تا اینکه فتانه به گفته خودش کلافه می‌شود؛ «بعد از اون همه اصرار من قبول کردم، گفتم می‌خورم، اما بعد باید با هم از نوشیدنی تو بخوریم. من خوردم و به صورت مشخص یادم نیست که نوشیدنی دوم رو کی خوردم. اما یه صحنه‌ای به صورت محو تو ذهنم هست. اینکه می‌خواستم برم دستشویی، اما نمی‌تونستم راه برم، انقدر که گیج و منگ بودم. کیوان اومد دستم رو گرفت و جلوی در دستشویی بهم گفت: «سومی رو بخور، دیگه بعدش برو دستشویی!» من هم خوردم و رفتم دستشویی».