پسرکی بود تازه سال که با رادیوی خانه همسایه پیش پردهها را گوش میکرد. ریالی میداد و متن همان پیش پردهها را میخرید و اجرا میکرد. ته صدایی داشت و مادری که دایره زدن میدانست. مادر و پسر در عروسیها بساط شادی برپا میکردند. مادر دایره میزد و پسرک آواز میخواند و این آغاز راه مطربیاش بود؛ مطرب در آن معنا که خودش تعریف میکند؛ کسی که برای مردمان، شادی و طرب میسازد.
به گزارش ایسنا، علی نصیریان زاده 15 بهمن ماه سال 1313 در یکی از محلههای جنوبی تهران است. در کودکی شیفته تعزیه و روحوضی شد و این شیفتگی، پای او را به صحنه تئاتر گشود و او را بدجوری پابند هنر کرد.
او نزد اسماعیل مهرتاش و شاهین سرکیسیان مشق هنر کرد. در جامعه باربد، تئاتر سعدی و گروه هنر ملی تجربههایی گرانسنگ به دست آورد.
در دورهای که حتی کتابی در دسترس نوآموزان هنر نبود، در خانه سرکیسیان چشم به دهان این مرد میدوخت تا آنچه را درباره تئاتر میگوید، ببلعد. سرکیسیان که از نگاه نصیریان بنیانگذار تئاتر نوین ایران است، در همین خانه، نوآموزان جوان را جمع میکرد و به هر یک سرنخی داد تا چیزی یاد بگیرد و بزرگترین خدمت را به آنان کرد چراکه شاگردان او هر یک کسی شدند.
جوانان مشتاق در خانه او بسیار آموختند و با شخصیتهایی مانند شاملو، خجسته کیا، سیمین دانشور، جلال آل احمد و امیرحسین جهانبگلو آشنا شدند.
در دوره نوجوانی آنان، تئاتر که عموما با متنهایی فرنگی اجرا میشد، اقبال چندانی نزد مردم نداشت آن چنان که نصیریان در فیلمی که موزه سینما به مناسبت سالروز تولدش منتشر کرده، میگوید برای پر کردن سالن 90 نفره مدرسه «شاهدخت» در نزدیکی بهارستان باید التماس میکردند تا تماشاگران به تماشای تئاترهای رایگان بیایند.
اما سرکیسیان داستانهای ایرانی را جایگزین نمایشنامههای خارجی کرد و کوشید مردم را با تئاتر آشنا کند.
در خانه او علی نصیریان جوان دست به قلم شد و نمایشنامه «افعی طلایی» را نوشت که نزدیکیهایی به «داش آکل» صادق هدایت داشت. با آغاز به کار تماشاخانه «بیست و پنج شهریور» و اجرای متون ایرانی، او نیز نمایشنامه دیگری را با نام «بلبل سرگشته» نوشت که جایزه گرفت و در میان نمایشنامههای فارسی، ماندگار شد.
در همین تالار بیست و پنج شهریور (تماشاخانه سنگلج فعلی)، داریوش مهرجویی کارگردان خوش فکری که تازه از فرنگ آمده بود و در پی سینمایی متفاوت از فیلمفارسیهای رایج آن زمان بود، بازیگران «گاو» را یافت. یکی از آن بازیگران علی نصیریان بود که بازیاش در نمایش «آی با کلاه، آی بی کلاه» نوشته غلامحسین ساعدی، چشم مهرجویی را گرفت و بدین ترتیب او نیز یکی از آغازگران موج نوی سینمای ایران شد. این همکاری بعدا با فیلم «آقای هالو» ادامه پیدا کرد و بعد از 40 سال در تازهترین فیلم مهرجویی «لامینور» تکرار شد.
نصیریان جوان در سالهای پیش از انقلاب با ساخت تئاترهای تلویزیونی، کار در قاب این رسانه را هم آغاز کرد و در سالهای بعد با بازی در مجموعههایی مانند «هزار دستان»، «سربداران»، «گرگها»، «میوه ممنوعه» و ... تماشاگران گستردهتری را جذب خود کرد.
بخت با نسل ما یار بود که او را روی صحنه تئاتر دیدیم چراکه نصیریان جزو معدود بازیگران موی سپید کرده ماست که تا همین چند سال پیش هم در تئاتر خوش درخشیده است. او در 15 سال گذشته در چند اثر نمایشی روی صحنه رفته از جمله در نمایشهای «هفت شب با مهمان ناخوانده» و «پنجرهها» که هر دو کارهای فرهاد آییش هستند، «تانگوی تخم مرغ داغ» به کارگردانی هادی مرزبان و «اعتراف» کار شهاب حسینی.
در سالهای گذشته هم بازی تماشایی او در فیلمهای «مسخره باز» کار همایون غنیزاده و «خورشید» به کارگردانی مجید مجیدی و نیز مجموعه «شهرزاد» کار حسن فتحی نشان داد قدرت بازیگری او چیزی نیست که غبار گذر زمان بر آن بنشیند و تیره و تارش کند، او همچنان درخشان است.
فرقی نمیکند که نصیریان را در هیات فرصت طلبی چون «قاضی شارع» ببینیم یا شوریدهای چون «غفور»، مشروطه طلبی میهن دوست یا حتی در قامت مظفرالدین شاه، راه گم کردهای چون «حاج یونس فتوحی» ، مردی خود رای مانند «بزرگ آقا» یا عاشقی ناکام چون «کاظی خان»... او در هر حال در چشم تماشاگر، محترم، دوستداشتنی و خیره کننده است.
پسرکی که گوش به رادیوی همسایه داشت و چشم به دایره مادر، همه عمر در کارش ممارست کرد و کوشید در حرفهاش پایمردی و تداوم داشته باشد، از این شاخه به آن شاخه نپرد و همیشه یک جهت را پیش بگیرد.
پسرکی که زاده زمستان است و حالا برف پیری بر مویش نشسته، هنوز هم گاهی که سر حوصله باشد، آوازی سر میدهد و با بیتی از سعدی و حافظ یا آن شوریده حال، مولوی، این بار گوش مخاطب را مهمان میکند.
به گزارش ایسنا، علی نصیریان زاده 15 بهمن ماه سال 1313 در یکی از محلههای جنوبی تهران است. در کودکی شیفته تعزیه و روحوضی شد و این شیفتگی، پای او را به صحنه تئاتر گشود و او را بدجوری پابند هنر کرد.
او نزد اسماعیل مهرتاش و شاهین سرکیسیان مشق هنر کرد. در جامعه باربد، تئاتر سعدی و گروه هنر ملی تجربههایی گرانسنگ به دست آورد.
در دورهای که حتی کتابی در دسترس نوآموزان هنر نبود، در خانه سرکیسیان چشم به دهان این مرد میدوخت تا آنچه را درباره تئاتر میگوید، ببلعد. سرکیسیان که از نگاه نصیریان بنیانگذار تئاتر نوین ایران است، در همین خانه، نوآموزان جوان را جمع میکرد و به هر یک سرنخی داد تا چیزی یاد بگیرد و بزرگترین خدمت را به آنان کرد چراکه شاگردان او هر یک کسی شدند.
جوانان مشتاق در خانه او بسیار آموختند و با شخصیتهایی مانند شاملو، خجسته کیا، سیمین دانشور، جلال آل احمد و امیرحسین جهانبگلو آشنا شدند.
در دوره نوجوانی آنان، تئاتر که عموما با متنهایی فرنگی اجرا میشد، اقبال چندانی نزد مردم نداشت آن چنان که نصیریان در فیلمی که موزه سینما به مناسبت سالروز تولدش منتشر کرده، میگوید برای پر کردن سالن 90 نفره مدرسه «شاهدخت» در نزدیکی بهارستان باید التماس میکردند تا تماشاگران به تماشای تئاترهای رایگان بیایند.
اما سرکیسیان داستانهای ایرانی را جایگزین نمایشنامههای خارجی کرد و کوشید مردم را با تئاتر آشنا کند.
در خانه او علی نصیریان جوان دست به قلم شد و نمایشنامه «افعی طلایی» را نوشت که نزدیکیهایی به «داش آکل» صادق هدایت داشت. با آغاز به کار تماشاخانه «بیست و پنج شهریور» و اجرای متون ایرانی، او نیز نمایشنامه دیگری را با نام «بلبل سرگشته» نوشت که جایزه گرفت و در میان نمایشنامههای فارسی، ماندگار شد.
در همین تالار بیست و پنج شهریور (تماشاخانه سنگلج فعلی)، داریوش مهرجویی کارگردان خوش فکری که تازه از فرنگ آمده بود و در پی سینمایی متفاوت از فیلمفارسیهای رایج آن زمان بود، بازیگران «گاو» را یافت. یکی از آن بازیگران علی نصیریان بود که بازیاش در نمایش «آی با کلاه، آی بی کلاه» نوشته غلامحسین ساعدی، چشم مهرجویی را گرفت و بدین ترتیب او نیز یکی از آغازگران موج نوی سینمای ایران شد. این همکاری بعدا با فیلم «آقای هالو» ادامه پیدا کرد و بعد از 40 سال در تازهترین فیلم مهرجویی «لامینور» تکرار شد.
نصیریان جوان در سالهای پیش از انقلاب با ساخت تئاترهای تلویزیونی، کار در قاب این رسانه را هم آغاز کرد و در سالهای بعد با بازی در مجموعههایی مانند «هزار دستان»، «سربداران»، «گرگها»، «میوه ممنوعه» و ... تماشاگران گستردهتری را جذب خود کرد.
بخت با نسل ما یار بود که او را روی صحنه تئاتر دیدیم چراکه نصیریان جزو معدود بازیگران موی سپید کرده ماست که تا همین چند سال پیش هم در تئاتر خوش درخشیده است. او در 15 سال گذشته در چند اثر نمایشی روی صحنه رفته از جمله در نمایشهای «هفت شب با مهمان ناخوانده» و «پنجرهها» که هر دو کارهای فرهاد آییش هستند، «تانگوی تخم مرغ داغ» به کارگردانی هادی مرزبان و «اعتراف» کار شهاب حسینی.
در سالهای گذشته هم بازی تماشایی او در فیلمهای «مسخره باز» کار همایون غنیزاده و «خورشید» به کارگردانی مجید مجیدی و نیز مجموعه «شهرزاد» کار حسن فتحی نشان داد قدرت بازیگری او چیزی نیست که غبار گذر زمان بر آن بنشیند و تیره و تارش کند، او همچنان درخشان است.
فرقی نمیکند که نصیریان را در هیات فرصت طلبی چون «قاضی شارع» ببینیم یا شوریدهای چون «غفور»، مشروطه طلبی میهن دوست یا حتی در قامت مظفرالدین شاه، راه گم کردهای چون «حاج یونس فتوحی» ، مردی خود رای مانند «بزرگ آقا» یا عاشقی ناکام چون «کاظی خان»... او در هر حال در چشم تماشاگر، محترم، دوستداشتنی و خیره کننده است.
پسرکی که گوش به رادیوی همسایه داشت و چشم به دایره مادر، همه عمر در کارش ممارست کرد و کوشید در حرفهاش پایمردی و تداوم داشته باشد، از این شاخه به آن شاخه نپرد و همیشه یک جهت را پیش بگیرد.
پسرکی که زاده زمستان است و حالا برف پیری بر مویش نشسته، هنوز هم گاهی که سر حوصله باشد، آوازی سر میدهد و با بیتی از سعدی و حافظ یا آن شوریده حال، مولوی، این بار گوش مخاطب را مهمان میکند.