همین چند واژه، در صبح یک روز بهاری کنار هم نشستند و از حادثهای دلخراش خبر دادند که در روزهای اخیر، تیتر اغلب رسانههای کشور شده و نه تنها علامت تعجب، بلکه علامت سوالهای بسیاری را در اذهان عمومی به وجود آورده و به شکل معادلهای چندوجهی از، اما و اگرهای بسیار درآمده است و هر روز که میگذرد از خبر به سناریویی از یک فیلم واقعی و جنجالی تبدیل میشود، فیلمی که قصه آن در مورد قتل کارگردان جوانی است که این بار, خودش در قامت کارگردان حضور ندارد، بلکه این پدر و مادرش هستند که کارگردانی و بازیگری کار را برعهده دارند و کارگردان جوان، خود، ایفاگر نقش اصلی این فیلم با مایه جنایی است که طعم سکانس آخر آن به حدی برای بیننده تلخ است که نه تنها او را به بهتی عجیب فرو می برد، بلکه هضم آن نیز برایش به شدت سخت است.
منصوره نیکوگفتار متخصص روانشناسی اجتماعی, در گفت و گو با باشگاه خبرنگاران جوان، در رابطه با تأثیرات ناشی از وقوع جرمهایی چون قتل در جامعه اظهار کرد: اخبار قتل و حوادث جنایی روی آدمها تأثیرات متفاوتی میگذارد و به میزان آسیبپذیری افراد ممکن است برخی را در آستانه ابتلا به PTSD قرار دهد و یا ممکن است برخی را مبتلا به حملات اضطرابی کند و حتی احتمال دارد در برخی از افراد، واکنشهای استرسی را به وجود آورد یعنی قابل پیشبینی نیست که افراد نسبت به چنین حوادثی چه واکنشی از خود نشان میدهند.
وی بیان کرد: از طرفی، به دلیل اینکه افراد به صورت غیر منتظره، در معرض هر اخباری که در فضای مجازی و یا برنامههای تلویزیونی و بدون هیچ زمینهچینی و هشدار و سلسله مراتبی باشد، قرار میگیرند این موضوع، قطعا میتواند برای سلامت روانشان مخل و مخرب باشد و بر حسب آمادگیهای قبلی و بر حسب زمینههایی که افراد دارند، چه بسا برخی از افراد با چنین آمادگیهای روانشناختی یعنی با وجود بعضی از اختلالات و با داشتن برخی زمینههای خانوادگی و اجتماعی، چه بسا نشر این اخبار باعث شود که برخی از افراد به دنبال عملی کردن اتفاقات مشابه بر بیایند.
این روانشناس تصریح کرد: افرادی که مشکلات سایکوتیک دارند, توانایی تشخیص واقعیت از خیال را ندارند؛ به طوری که فرد ارتباطش با واقعیت قطع میشود که ممکن است این موضوع به صورت دائمی نباشد و زمانهایی که دچار توهم و هذیان است، ارتباطش با واقعیت قطع شود و افرادی هم که در محیطهای خشونتباری زندگی میکنند و حجم زیادی از خشم درون آنها تلمبار شده است هم میتوانند مستعد ایده و الهام گرفتن از چنین اتفاقاتی باشند.
نیکوگفتار گفت: قطعا مواردی از این دست به صورت موردی اتفاق میافتند و پدیدههای منحصر به فردی هستند که به هیچ وجه قابل تسلی به کل جامعه نیستند و چنین اتفاقاتی توانایی اپیدمی شدن ندارند، اما اینکه ذهن آدمها درگیر این اخبار و حوادث شود، ممکن است در ذهنشان به آنها شاخ و برگ دهند و تصویرسازی کنند و با توجه به مشکلات و اختلافات خانوادگی چه بسا یک زمینههایی در ذهنشان شکل گیرد، امر دور از ذهن نیست و باید توجه کرد که اتفاق اخیر, یک پرونده جنایی بسیار خاص با ویژگیهای منحصر به فرد است.
وی ادامه داد: این ذهنیت که جوانان تصور کنند، پدر و مادر به خاطر اختلافاتشان آنها را خواهند کشت، یک ذهنیت بیمارگونه است و قطعا اگر تعداد این حوادث زیاد بود، میتوانستیم نگران شیوع چنین رفتاری باشیم، اما وقتی در طول تاریخ و تمام حوادثی که اتفاق افتاده، این یک مورد نادر است، میتوان گفت که این اتفاق, موضوعات مشابهی ندارد.
تلخندی که در بروز حوادث باید مراقب آن باشیم
این روانشناس با اشاره به چرایی اینکه برخی از افراد جامعه, این قتل دلخراش را به زبان طنز در آورده اند, افزود: طنز به نوعی یک فرافکنی هم است که انسانها اضطرابشان را در قالب طنز نشان میدهند و آن اضطراب را پوشش میدهند و همچنین پرخاشگری هم از مواردی است که افراد در قالب طنز نشان میدهند. بنابراین, طنز میتواند یک مکانیزم دفاعی باشد تا فرد بتواند از حریم و امنیت روانی خود دفاع کند و علاوه بر این خشمی که در اثر استرس این اتفاق وحشتناک به وجود آمده است، میتواند خود را در قالب طنز نشان دهد.
نیکوگفتار تصریح کرد: طنزپردازی, واکنش طبیعی انسانها در قبال خشم و اضطرابی است که تجربه کرده و به این ترتیب آرامش بیشتری پیدا میکنند و در حقیقت, یک شیوه برخورد با مسائل است و در این موقعیت اصلا نادرست نیست و میتواند شیوهای برای مقابله با موضوعاتی باشد که انسانها هیچ کنترلی روی آن ندارند و شوکه شدهاند.
وی گفت: والدین نباید فرزندان خود را در معرض چنین اخباری قرار دهند و اگر به صورت ناخواسته در معرض این اخبار قرار گرفتند، بهتر است والدین از آنها چیزی را پنهان نکنند یعنی وانمود نکنند که چنین اتفاقی نیفتاده است و یا بخواهند اخبار را به صورت دیگری تفسیر کنند، بلکه والدین باید با فرزندان خود صحبت کرده و سعی کنند آرامش از دست رفته فرزند خود در هر سنی که هستند را به او برگردانند و به او توضیح دهند که یک چنین اتفاق مهیب و هولناکی, پیامد یک اختلال روانی شدید است و تا فردی دچار اختلال روانی درمان نشده نباشد، دست به چنین کاری نمیزند.
این روانشناس با اشاره به پوششهای رسانهای حوادثی چون قتل بابک خرمدین تاکید کرد: رسانهها بخشی از خوراک و جذب مخاطبشان از طریق پر و بال دادن به چنین اخبار و حوادثی است و نمیتوانند از چنین موضوع بکری بگذرند، اما هر خبری که در مورد این موضوع کار میکنند، حتما باید کارشناسی شده باشد چراکه به این ترتیب، زهر آن خبر گرفته شده و آسیب آن کمتر میشود تا اینکه زهر آن حادثه هولناک بخواهد در صدر اخبار قرار گیرد، زیرا در این صورت, قطعا میتواند آسیبهای زیادی را به همراه داشته و خسارتبار باشد.
ریشه یابی منشأ قتلهای زنجیرهای
فاطمه کوهپایه زاده روانشناس و روان درمانگر نیز در ادامه اظهار کرد: قتلهایی که با یک شیوه و به صورت زنجیرهای انجام میشوند از آن جهت که طی آن فرد قادر به کشتن قربانیان متعدد میشود و معمولا، افراد تا دستگیری, به ارتکاب قتلها ادامه میدهند، هم از نظر جرمشناسی و هم روانشناسی از اهمیت متمایزی نسبت به قتلهای واحد برخوردار هستند.
وی بیان کرد: وقوع قتلهای سریالی بیش از از اینکه منشأ بیرونی و محیطی داشته باشند، منشأ درونی و روانشناختی دارند و اگرچه نمیتوانیم نقش عوامل اجتماعی را کتمان کنیم، اما به نظر میرسد عوامل روانشناختی سهم بیشتر و پررنگتری دارند.
کوهپایه زاده تصریح کرد: در خصوص قتل اخیر، به نظر میرسد یکی از اختلالات روانی به نام اختلال سایکوپات است که افرادی معمولا دچار این اختلال هستند که رفتارهای ضد اجتماعی دارند و به انجام اعمالی از جمله قتل، سرقت و آسیب زدن به دیگران دست میزنند که این کار برای آنها بسیار راحت است بدون اینکه ذرهای احساس عذاب وجدان و یا احساس گناه داشته باشند.
این روانشناس گفت: ممکن است پدر و مادر بابک خرمدین, دچار این اختلال باشند و از این جهت این فرضیه را ممکن میدانیم، چراکه تشخیص درست این مسئله مستلزم این است که یک مصاحبه دقیق و علمی با فرد داشته باشیم و ارزیابی کامل روانشناختی صورت گیرد و گذشته، تاریخچه و واکنشهای روانی و عاطفی فرد بررسی شود و در نهایت تشخیص صحیح داده شود، اما بر اساس دادهها و آنچه در فضای مجازی شاهد آن هستیم و آن چه که از شواهد و صحبتهای پدر بابک خرمدین مشهود است, به نظر میرسد که پدر او دچار اختلال سایکوپات است و در این میان, اگر این فرد تشخیص اختلال سایکوپات را گیرد، ریشه آن و علت ایجاد این اختلال، هم عوامل ژنتیکی و هم عوامل محیطی است.
واکاوی علت فرزندکشی و فرزند آزاری توسط برخی از والدین
وی ادامه داد: فرزندکشی و فرزندآزاری و قتلهایی از این دست، دلایل مختلفی دارند و در واقع, ریشه روانی یکسانی برای افرادی که فرزندشان را چه در سن کودکی و چه در خردسالی به قتل میرسانند، وجود ندارد و باید فرد به فرد و مورد به مورد آن فرد, توسط تیم متخصص مورد ارزیابی قرار گیرد چون در پروندههایی از این دست که مقتول امکان دفاع از خود را ندارد و ممکن است هیچ کدام از اینها وجود خارجی نداشته باشند و صرفا ساخته و پرداخته ذهن خود والدین باشد و در این پرونده نیز, پدر و مادر بابک خرمدین بر اساس ذهنیت خودشان و نه لزوما واقعیت دست به چنین توجیهاتی میزنند و امکان دفاع از مقتول به دلیل ابهامات موجود وجود ندارد و در نتیجه, ارزیابی بیشتر و شناخت دقیقتر و باز شدن ابعاد بیشتر پرونده توسط تیم متخصص را میطلبد تا مشخص شود که اینها عناوینی برای فریب یا توجیه این اقدامشان است یا خیر؟
کوهپایه زاده ادامه داد: در برخی از موارد، قاتلین در قتلهای آزارگرانه خود، فاقد احساس قبح اخلاقی بوده و چه بسا با نگرش غیرانسانی بودن قربانیان و استحقاق آنان به کشته شدن, برای جرم ارتکابی, توجیه اخلاقی هم در ذهن خود میپرورانند و قربانیان را با القابی جامعهپسند مثل افرادی که دچار انحرافات اخلاقی هستند، شایسته ادامه زندگی نمیدانند و حذف آنان را از جامعه به مثابه یک رسالت برای خودشان تلقی میکنند.
وی ادامه داد: در مورد تأیید رفتار پدر بابک خرمدین توسط همسرش، آنچه که مسلم است، مادر بابک خرمدین هم به لحاظ سلامت روان باید مورد بررسی قرار بگیرد و آنچه از روی شواهد و گفتههای ایشان به نظر میآید احتمال اینکه خود مادر بابک خرمدین هم درگیر اختلال روانی سایکوپات باشد، وجود دارد، چون معمولا افرادی که به لحاظ روانی سالم هستند، حتی اگر شاهد قتل باشند و یا دست به قتل بزنند دچار اختلال PTSD و یا اختلال استرس پس از حادثه میشوند که ما چنین شواهدی را در گفتمان و رفتار مادر مقتول نمیبینیم و در عین حال، به نظر میرسد این خانم یک فرد وابسته و مطیع همسرش است که رفتارهای همسرش را هم تأیید میکند.
این روانشناس افزود: متأسفانه، در یک سال اخیر, اخبار زیادی را درباره قتلهای زنجیرهای و قتلهای ناموسی و فرزندکشی و فرزندآزاری شنیدهایم، اما سؤالی که مطرح است این است که آیا نظریه جمعی از روانشناسان و جامعهشناسان که از بایدها و نبایدها و هنجارها و ارزشها و ناهنجاریها و ضد ارزشها سخن بگویند و ترغیب کنند کفایت میکند؟ مسلما خیر؛ پس باید در یک فرآیند آسیبشناسانه و مشارکت مسئولانه همه نهادها ازجمله روانشناسان، جامعهشناسان، حقوقدانان، نهادهای قضایی، نهادهای فرهنگی و آموزشی و تربیتی در کنار همدیگر به یک اجماع نظر برسند و یک آسیبشناسی دقیق و علمی انجام شود که چرا ما شاهد تکرار چنین شواهدی هستیم.
کوهپایه زاده اظهار کرد: در این خصوص باید علت یابی عمیقی انجام گیرد و ساختارهای موجود برای تغییر یک چنین شرایطی در جامعه باید فراهم شود. باید به این موضوع پرداخته شود که چه اتفاقاتی باعث میشود که ما شاهد تکرار این مسائل در جامعه باشیم و باید اقدامات صحیحی انجام دهیم تا بیش از این شاهد خشونتهای خانگی نباشیم و از شیوع این معضل پیشگیری کنیم و باید نگاه پیشگیرانهای را داشته باشیم و نباید به صورت مقطعی به این مسائل بپردازیم و دوباره به گوشهای گذاشته شوند.
وی با اشاره به نقش رسانه ها بیان کرد: رسانهها هم باید در بیان جزئیات برخی از پروندهها با دقت نظر بیشتری عمل کنند؛ به طوری که اخبار قتلهای این چنینی حتما باید با نظر متخصصان روانشناسی منتشر شود تا منجربه افزایش ناامیدی و خشم و اضطراب عمومی نشود به خصوص در شرایطی که شاهد هستیم مشکلات اقتصادی از یک سو و زندگی که بر اساس کرونا سبک زندگی خاص و فشار روانی زیادی را بر مردم اعمال میکند از سوی دیگر باعث مشکلات عدیدهای در مردم شده است و فضای انتشار چنین اخباری هم باید از سوی اصحاب رسانه با دقت صورت گیرد.
این روانشناس در پایان خاطرنشان کرد: برای این مسئله پیشنهاد میکنم که یک تیم متخصص از روانپزشک، روانشناسان بالینی، روانشناسان اجتماعی، جامعهشناسان، حقوقدانان در کنار همدیگر قرار گیرند و ابعاد مختلف این قتل بازبینی و ارزیابی شود تا از وقوع قتلهای این چنینی در جامعه خودداری شود.