زن جوان پس از جدایی از پسر خاله اش با مرد متاهلی ازدواج کرد تا زندگی اش تغییر کند، اما در دام افیونی شوهر دومش گرفتار شد.
زن ۳۴ ساله که برای چارهجویی درباره مشکل اعتیادش وارد کلانتری آبکوه مشهد شده بود، با بیان این که تصمیم به ترک اعتیاد دارم و دیگر به خانه ام باز نمیگردم، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: همواره آرزو داشتم با جوانی ازدواج کنم که کارمند باشد تا آخر هر ماه درآمدی برای هزینههای زندگی داشته باشم، چون پدرم را میدیدم که برای یافتن کار هر روز سر گذر میرفت و بیشتر اوقات با شرمندگی به خانه باز میگشت، چرا که کاری پیدا نمیکرد. خلاصه به هر سختی بود درسم را خواندم و دیپلم گرفتم.
ازدواج دردسرساز با پسرخاله معتاد
این زن جوان در ادامه افزود: در همان زمان بود که «قادر» به خواستگاری ام آمد. او پسرخاله ام بود و به گچکاری اشتغال داشت. با آن که فامیل نزدیک بودیم، اما نمیدانستم قادر به مواد مخدر اعتیاد دارد. او کار سخت گچکاری را بهانهای برای مصرف مواد مخدر قرار میداد، اما من که آینده ام را سیاه و تاریک میدیدم، از او طلاق گرفتم چرا که علاوه بر اعتیاد، دست بزن هم داشت و مرا کتک میزد. در همان روزهایی که برای انجام امور طلاق از قادر به ادارات مختلف میرفتم، با فردی آشنا شدم که رئیس آن اداره بود.
ازدواج با مرد زن و بچه دار
«سینا» با آن که زن و فرزند داشت و ۲۰ سال از من بزرگتر بود، چنان مغزم را شست و شو داد که یک دل نه صد دل عاشقش شدم و تصمیم به ازدواج با او گرفتم چرا که نمیتوانستم بعد از طلاق دوباره به خانه پدرم بازگردم و سربار آنها باشم و از سوی دیگر سینا مدیر یک اداره بود و من احساس میکردم به آرزوهای دوران نوجوانی ام رسیده ام. آن زمان سینا و همسرش در مرز طلاق قرار داشتند و قرار بود حضانت فرزندانش را نیز به همسرش بسپارد، اما ناگهان ورق برگشت و دو فرزند سینا نزد من آمدند.
به همین دلیل با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکردم تا این که خودم بچه دار شدم. با وجود این روزی که فهمیدم سینا هم اعتیاد دارد و به دنبال خوشگذرانی و رفیق بازی است، دنیا روی سرم خراب شد.
هر وقت به او اعتراض میکردم با توهین و فحاشی فریاد میزد «حالا این دختر گدا هم برای ما آدم شده است که باید مرا نصیحت کند!» تازه فهمیدم چرا همسر سینا حاضر شد از او طلاق بگیرد. با وجود این چند سال بعد سینا و همسرش آشتی کردند و من گرفتار این مرد زبان باز شدم. او مرا تا سرحد جنون عصبانی میکرد و سپس با ترغیب به مصرف مواد مخدر از من میخواست که آرامش خودم را حفظ کنم. این گونه بود که آرام آرام در چنگال مواد افیونی گرفتار شدم. تا این که روزی سینا به من گفت تو خیلی جوانتر از من بودی و میترسیدم روزی رهایم کنی! به همین خاطر تو را به دام مواد مخدر انداختم و ... حالا هم به کلانتری پناه آورده ام تا راهی برای ترک اعتیادم بیابم.
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) پرونده این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی تحت رسیدگی قرار گرفت.