روز چهارشنبه ۲۶خرداد امسال به مأموران پلیس تهران خبر رسید مرد جواهر فروش پولداری به نام ایرج به طور ناگهانی ناپدید شده است.
پسر مرد گمشده که موضوع را به مأموران پلیس خبر دادهبود، گفت: پدرم مغازه بزرگ طلا و جواهر فروشی در یکی از خیابانهای مرکزی تهران دارد، اما از یکسال قبل اداره مغازه را به من سپرد و خودش از دور نظارت میکرد. او ۶۴سال سن دارد و تصمیم گرفته بود که بیشتر تفریح و استراحت کند و به همین خاطر گاهی برای چند روزی از خانه بیرون میرفت و دوباره به خانه بر میگشت. صبح روز سه شنبه ۲۵خرداد به مغازه رفتم و شب که به خانه برگشتم متوجه شدم پدرم صبح بیرون رفته و به خانه برنگشته است. هر چقدر منتظرش ماندیم به خانه نیامد و حتی تلفن همراهش هم جواب نداد تا اینکه امروز صبح پیامکی از گوشی پدرم به گوشیام ارسال شد که پدرم از من خواسته بود مبلغ ۳۰میلیون تومان به شماره کارتی که داده بود واریز کنم. پدرم گفت این پول را لازم دارد که مشکوک شدم و با تلفن او تماس گرفتم، اما تلفن همراهش خاموش بود. الان احتمال میدهم برای پدرم اتفاق بدی رخ داده باشد و به همین دلیل به اداره پلیس آمدم که کمک کنید پدرم را پیدا کنیم.
با شکایت پسر جوان تیمی از کارآگاهان ادارهیازدهم پلیسآگاهی به دستور قاضی عظیم سهرابی، بازپرس شعبهنهم دادسرای امور جنایی تهران برای پیدا کردن مرد طلافروش وارد عمل شدند.
خانم پزشک
بدین ترتیب مأموران پلیس دست به تحقیقات تخصصی زدند که خیلی زود دریافتند مرد گمشده از مدتی قبل با زن ۴۴سالهای به نام شهین که پزشک متخصص زنان است ارتباط دارد.
بررسیهای مأموران نشان داد مرد جواهر فروش به خانه پزشک متخصص رفت و آمد داشته است و روز حادثه هم برای آخرین بار به خانه او رفته و پس از آن به طور ناگهانی گمشده است.
بنابراین وقتی مشخص شد ایرج آخرین بار با شهین دیده شده است، مأموران پلیس وی را به عنوان مظنون به اداره آگاهی احضار کردند. وی در تحقیقات مدعی شد که روز حادثه کولر خانهاش مشکل پیدا کرده و به همین دلیل از ایرج خواسته به خانهاش برود و به او کمک کند و ایرج هم پس از تعمیر کولر آنجا را ترک کرده و دیگر از او خبری ندارد.
بازداشت پزشک
در حالی که متهم با تناقض گویی قصد فریب داشت مأموران پلیس در بررسی خانه او با آثار خونی روبهرو شدند که حکایت از آن داشت مرد گمشده در خانه او به قتل رسیدهاست. بنابراین وی روز شنبه ۲۹خرداد به دستور بازپرس جنایی بازداشت شد و در نهایت در بازجوییهای فنی به قتل مرد طلافروش با همدستی دو مرد جوان به نامهای هومن و احسان اعتراف کرد.
وی در ادعایی گفت: من پزشک متخصص زنان و زایمان هستم. چند سال قبل برای خرید جواهر به طلافروشی ایرج رفتم و از آن روز به بعد آشنایی ما شروع شد. من زن تنهایی بودم و به همین خاطر با مرد طلافروش ارتباط برقرار کردم و او هم به خانه من رفت و آمد داشت تا اینکه تصمیم گرفتم در نزدیکی بلوار ارتش خانه دو طبقهای بخرم که در طبقه اول مطبم باشد و در طبقه دوم زندگی کنم. هنگام معامله مقداری پول کم آوردم که ایرج به من قرض داد و گفت بعداً همراه سودش به او برگردانم.
وی ادامه داد: ابتدا فکر میکردم که ایرج از من سود پولش را نگیرد، اما هر ماهی که میگذشت سود پول او بیشتر میشد تا جایی که من ۷۰۰میلیون تومان به او بدهکار شدم. پس از این ایرج هر روز از من میخواست بدهیام را بپردازم، اما من قادر به پرداخت آن نبودم و مجبور بودم امروز و فردا کنم.
به هرحال پول نزول کمر مرا شکست تا اینکه با هومن و احسان که از قبل میشناختمشان مشورت کردم. هومن کارهای خرید مطبم را انجام میداد و احسان هم دوست او بود که گاهی برای خانهام خرید میکرد.
دعوت مرگبار
در نهایت تصمیم گرفتیم من به بهانهای ایرج را به خانهام دعوت کنم و هومن از او به زور امضا بگیرد که من بدهیام را به او پرداخت کردهام. روز حادثه او را به بهانه اینکه کولرم خراب است به خانهام دعوت کردم. از قبل هومن در خانهام مخفی شدهبود و وقتی او وارد شد من از خانه خارج شدم و ۲۰دقیقه بعد وقتی به خانه برگشتم دیدم ایرج خونین و بینفس روی زمین افتادهاست و فهمیدم که هومن در درگیری او را به قتل رساندهاست.
با اعتراف شهین مأموران پلیس هومن و احسان را بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند.
هومن در بازجوییها به قتل مرد جواهرفروش با همدستی شهین اعتراف کرد و گفت: پس از اینکه ایرج را با همدستی شهین به قتل رساندم با کمک احسان جسد را در حوالی یکی از روستاهای شهر دماوند دفن کردیم.
سردار علیرضا لطفی، رئیس پلیسآگاهی پایتخت با اعلام این خبر گفت: با اعتراف متهمان، مأموران پلیس با راهنمایی قاتل جسد مرد طلافروش را کشف کردند و سه متهم نیز برای ادامه تحقیقات به دستور بازپرس جنایی در اختیار کارآگاهان ادارهدهم پلیسآگاهی قرار گرفتند.
گفتگو با قاتل
احسان چطوری با شهین آشنا شدی؟
من مدتی قبل در اینستاگرام با شهین آشنا شدم که فهمیدم او پزشک و تنها است و مطبی در شمال تهران دارد. ابتدا ارتباط تلفنی و پیامکی داشتیم و پست یکدیگر را لایک میکردیم تا اینکه از من خواست در کار خرید وسایل مطبش به او کمک کنم که قبول کردم و از آن روز به بعد لوازم پزشکی مطبش را میخریدم.
چه شد که تصمیم گرفتی مرد طلافروش را به قتل برسانی؟
ما تصمیم قتل نداشتیم و فقط میخواستیم از او امضاء بگیریم، اما آن روز با هم درگیر شدیم و اتفاقی به قتل رسید.
چرا به شهین کمک کردی؟
فریبم داد.
توضیح بده.
شهین گفت که از مرد طلافروش پول نزول کرده است و الان هم توان پرداخت بدهیاش را ندارد و ایرج هم فشار میآورد که بدهیاش را با سودش پرداخت کند. او از من خواست کمکش کنم و بعد هم نقشه زورگیری را طراحی کرد و گفت ایرج را به بهانهای به خانه اش میکشاند تا من به زور از او امضا بگیرم. بههرحال فریب حرفهای او را خوردم و قبول کردم به او کمک کنم.
درباره روز حادثه توضیح بده.
آن روز من در خانه شهین مخفی شدهبودم که مرد طلافروش وارد خانه او شد. قرار بود من او را تهدید کنم و به زور از او امضا بگیرم که شهین بدهیاش را به او دادهاست، اما ایرج وقتی وارد خانه شد و مرا دید شوکه شد که با هم درگیر شدیم. من با جسمی چند ضربه به سرش زدم و شهین هم به او آمپول بیهوشی تزریق کرد، چون میخواستیم او را به مکان دیگری منتقل کنیم و بعد امضا بگیریم، اما بعد متوجه شدیم فوت کرده است.
شهین ادعا کرده که زمان قتل در خانه نبودهاست.
دروغ میگوید. آن لحظه من چند ضربه به سر ایرج زدم و او هم آمپول بیهوشی به او تزریق کرد.
نقش احسان چه بود؟
احسان دوست من بود که پس از قتل با او تماس گرفتم و خواستم کمک کند جسد را بیرون ببریم.
بعد چه شد؟
پس از قتل از داخل خودروی مقتول کیسه خوابش را برداشتیم و جسد را داخل آن گذاشتیم و جسد را به داخل خودروی خودش منتقل کردیم. در بین راه احسان را سوار کردم و جسد را به تپههای روستایی به نام مقانک دماوند منتقل و آنجا دفن کردیم.
منبع:روزنامه جوان