صراط: چندی پیش سخنی در رسانهها به نقل از یکی از سران داخلی فتنه نقل گردید که در دیدار جمعی از دانشجویان هوادار خود گفته بود: «اصلاحطلبان بارها گفتهاند با براندازی و براندازان مخالفاند. براندازان جایی در میان جامعه ندارند. ما این کشور و نظام و پیشرفت آن را میخواهیم و همه در چارچوب این قانون اساسی حرکت میکنیم. ممکن است نقد به قانون اساسی هم مطرح باشد اما مبنای حرکت در جامعه قانون اساسی است و قانون اساسی ظرف یکبارمصرف نیست که دور بیندازیم و ما پایبند به این قانون اساسی هستیم.» این سخنان حاوی نکات تأملبرانگیزی است که مداقهای هرچند اجمالی را بر نظرگاهها و کنش سیاسی جریان متبوع این فرد ضروری مینماید.
این ادعا که اصلاحطلبان بارها «گفتهاند» با براندازی و براندازان مخالفاند ادعایی قابلتأمل است. اولاً مصادیق بارزی قابلارائه است که برخی از این بهاصطلاح اصلاحطلبان، حتی در مقام سخن و شعار نیز پایبندی بهنظام اسلامی ندارند و صراحتاً از براندازی سخن میگویند. لیدر جریان دوم خرداد برای مشاهده این مصادیق کافی است تلویزیون خود را روشن کند و یاران اصلاحطلب خود را که اکنون در قامت تحلیلگران رسانههای بیگانه نسخههای مبارزه با نظام اسلامی را میپیچند، بنگرد.
حتی اگر ادعای بیانی این طیف در مخالفت با براندازی را بپذیریم، کنش سیاسی آنان چیز دیگری را نشان میدهد. دو دهه پیش زمانی که اینان با نماد سیادت، بر اریکه قدرت مستولی شدند، با شعار توسعه سیاسی، عملاً مسیر انحراف و نهایتاً تغییر نظام سیاسی را دنبال کردند. سخن وقیحانه اکبر گنجی در مصاحبه با نشریه تاگس اشپیگل که از به موزه سپرده شدن حضرت امام راحل عظیمالشأن سخن به میان آورد، آتش سنگین توپخانه روزنامه زنجیرهای همسو با دوم خرداد که با تمام قوا، هجمه به مقدسات اسلامی و ارزشها را دنبال میکردند، اردوکشیهای خیابانی در تیرماه 1378 برای ضربه به اصل نظام، تهدید به برگزاری رفراندوم، دوگانه ترسیم کردن حاکمیت، پروژه نافرجام خروج از حاکمیت که بر اساس مدل پیشنهادی ساموئل هانتینگتون، مشروعیت قهقرایی نظام را پیگیری میکرد و از همه مهمتر مجلس ششمی که مدعیات رادیو رژیم صهیونیستی و رادیوی سلطنتی انگلستان از تریبون آن شنیده میشد، تنها بخشی از سیاهه ننگین این بهاصطلاح اصلاحطلبان است که امروز خود را مبرای از براندازی میدانند.
هزار نکته باریکتر از مو اینجاست که تمام این رخدادها، زمانی اتفاق افتاد که اینان خود در مناصب اجرایی قرار داشتند و تیشه به ریشه شجرهای میزدند که خود از قِبل آن توانسته بودند به این جایگاه دست یابند. باید پرسید که اگر واقعاً صف این جریان از براندازان واقعاً جدا بود، پس چه کسانی نظام اسلامی را اینچنین به مخاطره انداختند؟
ماجرای براندازی تجدیدنظرطلبان به همینجا ختم نشد و آنگاه که مردم اعتماد خود را از آنان پس گرفتند، بیکار ننشسته و این بار براندازی را در مدل و ساختاری متفاوت همچنان تعقیب کردند. سران داخلی فتنه و پادوهای سیاسی آنان، آنگاه که از کسب اعتماد مردم در انتخابات دهم ریاست جمهوری، ناامید شدند، بازیگر سناریوی تکراری انقلاب مخملی شدند که غرب با آزمایش آن در چند کشور با نظامهای سیاسی کمعمق و بیهویت در آسیای میانه و اروپای شرقی به انتظار موفقیت آن در ایران اسلامی نشسته بود. تشدید شکافهای داخلی، متهم ساختن نظم اسلامی به توهماتی همچون تقلب و جنایت کارنامه سیاه تجدیدنظرطلبان فتنهگر را در براندازی سنگینتر کرد. آیا کسی که ادعا میکند اصلاحطلبان برانداز نبودهاند، سخنان معاون و رئیس دفتر پیشین خود در دادگاه رسیدگی به عوامل فتنه را فراموش میکند که به صراحت از تلاشهای او برای تضعیف نظام سخن گفت. آیا دیدار چندباره خود با جورج سوروس، پشتیبان انقلابهای مخملی و گرفتن کمک مالی از برخی حاکمان کشورهای مستبد همسایه را از یاد برده است؟ آیا فراموش کرده خود او بر اساس دستورالعمل «مایکل لدین»، دستیار وزیر وقت دفاع امریکا، از لزوم برگزاری رفراندوم سخن به میان آورد؟
اینها تنها بخشی از اقدامات این فتنهگر در دنبالهروی از سناریوی غربی صهیونیستی فتنه 88 بود که ذکر همه اقدامات او و یارانش در یک دایرهالمعارف نیز نمیگنجد. اما شگفتا که اینک وی با تغافل از مخالفت با براندازی و براندازان سخن به میان میآورد!
او در فراز دیگری از سخنانش از نقد احتمالی به قانون اساسی سخن گفته اما تأکید میکند که «مبنای حرکت در جامعه قانون اساسی است و قانون اساسی ظرف یکبارمصرف نیست که دور بیندازیم و ما پایبند به این قانون اساسی هستیم. » جای این پرسش هست که آیا عملکرد خود و یارانش را در دوره تسلط بر قوه مجریه فراموش کرده است؟ آیا از یاد برده است که فشارهای فزونطلبانه تجدیدنظرطلبان برای عبور از قانون اساسی و موازین نظام اسلامی، هزینههای زیادی را بر نظام و انقلاب تحمیل کرد؟ بعید است که ماجرای لوایح دوقلوی «اختیارات ریاست جمهوری» و «تغییر قانون انتخابات» را از یاد برده باشد. لوایحی که اختیاراتی فراتر از قانون اساسی برای او و یارانش مطالبه میکرد و در صورت تصویب میتوانست «دیکتاتوری تجدیدنظرطلبان» را به بار نشانده و مسلخی برای «مردمسالاری دینی» باشد. اگر واقعاً او و یارانش به قانون اساسی پایبندند، پس این چه کسانی بودند که در فتنه 88 به راهپیماییهای غیرقانونی دعوت میکردند و مسیری ورای قانون اساسی را دنبال کردند که پیامدی جز «سلب امنیت و آرامش عمومی» «توقف پیشرفت کشور و حتی عقبگرد در برخی حوزهها» را به همراه نداشت. آیا جز این است که زیادهخواهیهای غیرقانونی فتنهگران، دشمن را به داخل کشور امیدوار ساخت و این امیدواری نظام سلطه را به تشدید و گسترش تحریمها وسوسه کرد؟
اینک کسی که از هدایتکنندگان اصلی داخلی فتنه 88 بوده است، محتاطانه میکوشد خود را از براندازی مبرا کند، بیآنکه از سوابق سیاه خود در این امر سخن بگوید. جالب اینجاست که در همین دیدار او در تناقضی آشکار از لزوم رفع حصر از همدستانش سخن میگوید و اینچنین ثابت میکند هنوز انگیزههای براندازی و حمایت از براندازان در او هست. او که با رأفت و درایت نظام اسلامی آزادانه فعالیت میکند، نباید فراموش کند که دوشادوش آن دو نفر بازیگر اصلی این فتنه در داخل بود و سناریوی براندازانه غرب را پیش برد.
نکته قابلذکر در پایان اینکه این قبیل سخنان را نباید بهمثابه پشیمانی یا توبه فتنهگران از براندازی تلقی کرد. آگاهان سیاسی بهخوبی میدانند، این اظهارات نشانهای از تلاش فرصتطلبانه برای بازگشت به قدرت است و کسانی که به لحاظ بنیادهای اندیشگی و رفتار سیاسی برانداز بودن خود را ثابت کردهاند، در صورت مهیا شدن فرصت از تکرار آنچه در گذشته دنبال کردهاند، دریغ نخواهند کرد.
منبع: روزنامه جوان
این ادعا که اصلاحطلبان بارها «گفتهاند» با براندازی و براندازان مخالفاند ادعایی قابلتأمل است. اولاً مصادیق بارزی قابلارائه است که برخی از این بهاصطلاح اصلاحطلبان، حتی در مقام سخن و شعار نیز پایبندی بهنظام اسلامی ندارند و صراحتاً از براندازی سخن میگویند. لیدر جریان دوم خرداد برای مشاهده این مصادیق کافی است تلویزیون خود را روشن کند و یاران اصلاحطلب خود را که اکنون در قامت تحلیلگران رسانههای بیگانه نسخههای مبارزه با نظام اسلامی را میپیچند، بنگرد.
حتی اگر ادعای بیانی این طیف در مخالفت با براندازی را بپذیریم، کنش سیاسی آنان چیز دیگری را نشان میدهد. دو دهه پیش زمانی که اینان با نماد سیادت، بر اریکه قدرت مستولی شدند، با شعار توسعه سیاسی، عملاً مسیر انحراف و نهایتاً تغییر نظام سیاسی را دنبال کردند. سخن وقیحانه اکبر گنجی در مصاحبه با نشریه تاگس اشپیگل که از به موزه سپرده شدن حضرت امام راحل عظیمالشأن سخن به میان آورد، آتش سنگین توپخانه روزنامه زنجیرهای همسو با دوم خرداد که با تمام قوا، هجمه به مقدسات اسلامی و ارزشها را دنبال میکردند، اردوکشیهای خیابانی در تیرماه 1378 برای ضربه به اصل نظام، تهدید به برگزاری رفراندوم، دوگانه ترسیم کردن حاکمیت، پروژه نافرجام خروج از حاکمیت که بر اساس مدل پیشنهادی ساموئل هانتینگتون، مشروعیت قهقرایی نظام را پیگیری میکرد و از همه مهمتر مجلس ششمی که مدعیات رادیو رژیم صهیونیستی و رادیوی سلطنتی انگلستان از تریبون آن شنیده میشد، تنها بخشی از سیاهه ننگین این بهاصطلاح اصلاحطلبان است که امروز خود را مبرای از براندازی میدانند.
هزار نکته باریکتر از مو اینجاست که تمام این رخدادها، زمانی اتفاق افتاد که اینان خود در مناصب اجرایی قرار داشتند و تیشه به ریشه شجرهای میزدند که خود از قِبل آن توانسته بودند به این جایگاه دست یابند. باید پرسید که اگر واقعاً صف این جریان از براندازان واقعاً جدا بود، پس چه کسانی نظام اسلامی را اینچنین به مخاطره انداختند؟
ماجرای براندازی تجدیدنظرطلبان به همینجا ختم نشد و آنگاه که مردم اعتماد خود را از آنان پس گرفتند، بیکار ننشسته و این بار براندازی را در مدل و ساختاری متفاوت همچنان تعقیب کردند. سران داخلی فتنه و پادوهای سیاسی آنان، آنگاه که از کسب اعتماد مردم در انتخابات دهم ریاست جمهوری، ناامید شدند، بازیگر سناریوی تکراری انقلاب مخملی شدند که غرب با آزمایش آن در چند کشور با نظامهای سیاسی کمعمق و بیهویت در آسیای میانه و اروپای شرقی به انتظار موفقیت آن در ایران اسلامی نشسته بود. تشدید شکافهای داخلی، متهم ساختن نظم اسلامی به توهماتی همچون تقلب و جنایت کارنامه سیاه تجدیدنظرطلبان فتنهگر را در براندازی سنگینتر کرد. آیا کسی که ادعا میکند اصلاحطلبان برانداز نبودهاند، سخنان معاون و رئیس دفتر پیشین خود در دادگاه رسیدگی به عوامل فتنه را فراموش میکند که به صراحت از تلاشهای او برای تضعیف نظام سخن گفت. آیا دیدار چندباره خود با جورج سوروس، پشتیبان انقلابهای مخملی و گرفتن کمک مالی از برخی حاکمان کشورهای مستبد همسایه را از یاد برده است؟ آیا فراموش کرده خود او بر اساس دستورالعمل «مایکل لدین»، دستیار وزیر وقت دفاع امریکا، از لزوم برگزاری رفراندوم سخن به میان آورد؟
اینها تنها بخشی از اقدامات این فتنهگر در دنبالهروی از سناریوی غربی صهیونیستی فتنه 88 بود که ذکر همه اقدامات او و یارانش در یک دایرهالمعارف نیز نمیگنجد. اما شگفتا که اینک وی با تغافل از مخالفت با براندازی و براندازان سخن به میان میآورد!
او در فراز دیگری از سخنانش از نقد احتمالی به قانون اساسی سخن گفته اما تأکید میکند که «مبنای حرکت در جامعه قانون اساسی است و قانون اساسی ظرف یکبارمصرف نیست که دور بیندازیم و ما پایبند به این قانون اساسی هستیم. » جای این پرسش هست که آیا عملکرد خود و یارانش را در دوره تسلط بر قوه مجریه فراموش کرده است؟ آیا از یاد برده است که فشارهای فزونطلبانه تجدیدنظرطلبان برای عبور از قانون اساسی و موازین نظام اسلامی، هزینههای زیادی را بر نظام و انقلاب تحمیل کرد؟ بعید است که ماجرای لوایح دوقلوی «اختیارات ریاست جمهوری» و «تغییر قانون انتخابات» را از یاد برده باشد. لوایحی که اختیاراتی فراتر از قانون اساسی برای او و یارانش مطالبه میکرد و در صورت تصویب میتوانست «دیکتاتوری تجدیدنظرطلبان» را به بار نشانده و مسلخی برای «مردمسالاری دینی» باشد. اگر واقعاً او و یارانش به قانون اساسی پایبندند، پس این چه کسانی بودند که در فتنه 88 به راهپیماییهای غیرقانونی دعوت میکردند و مسیری ورای قانون اساسی را دنبال کردند که پیامدی جز «سلب امنیت و آرامش عمومی» «توقف پیشرفت کشور و حتی عقبگرد در برخی حوزهها» را به همراه نداشت. آیا جز این است که زیادهخواهیهای غیرقانونی فتنهگران، دشمن را به داخل کشور امیدوار ساخت و این امیدواری نظام سلطه را به تشدید و گسترش تحریمها وسوسه کرد؟
اینک کسی که از هدایتکنندگان اصلی داخلی فتنه 88 بوده است، محتاطانه میکوشد خود را از براندازی مبرا کند، بیآنکه از سوابق سیاه خود در این امر سخن بگوید. جالب اینجاست که در همین دیدار او در تناقضی آشکار از لزوم رفع حصر از همدستانش سخن میگوید و اینچنین ثابت میکند هنوز انگیزههای براندازی و حمایت از براندازان در او هست. او که با رأفت و درایت نظام اسلامی آزادانه فعالیت میکند، نباید فراموش کند که دوشادوش آن دو نفر بازیگر اصلی این فتنه در داخل بود و سناریوی براندازانه غرب را پیش برد.
نکته قابلذکر در پایان اینکه این قبیل سخنان را نباید بهمثابه پشیمانی یا توبه فتنهگران از براندازی تلقی کرد. آگاهان سیاسی بهخوبی میدانند، این اظهارات نشانهای از تلاش فرصتطلبانه برای بازگشت به قدرت است و کسانی که به لحاظ بنیادهای اندیشگی و رفتار سیاسی برانداز بودن خود را ثابت کردهاند، در صورت مهیا شدن فرصت از تکرار آنچه در گذشته دنبال کردهاند، دریغ نخواهند کرد.
منبع: روزنامه جوان