روزنامه «قانون» در ادامه مینویسد: ماجرا از گلی آغاز شد که پس از بیش از 90 دقیقه مقاومت تیم ملی ایران در جام جهانی 2014 در دروازه تیم وارد شد و زننده گل ستاره تیم آرژانتین، لیونل مسی بود. دقایقی بیشتر از این ورود توپ به دروازه ایران نگذشته بود که صفحات فیسبوک و اینستاگرام مسی و همچنین داور مسابقه از نظرات توهینآمیز پر شد. کاربران ایرانی فضای مجازی که در زمین فوتبال از تیم آرژانتین شکست خورده بودند تصمیم داشتند در فضای مجازی خدمت مسی برسند. در کمتر از یک ساعت بیش از یک میلیون نظر ثبت شد و اگر تا پیش از آن حملات جسته و گریختهای به صفحات مجازی اشخاص مشهور میشد، این بار یک کلونی هدفمند تشکیل شد که از صفحهای به صفحه دیگر میرفت.
کمی بعدتر نوبت به ایوان زایتسف رسید. اینبار بهانه شکست تیم والیبال بود و البته که ایوان نیز در صفحه فیسبوکش که توسط دو ادمین اداره میشد به این حملات گسترده واکنش نشان داد. او نوشت که انتظار نداشت چنین رفتاری را از سوی ایرانیها شاهد باشد.
اما این روند گویا قرار نبود خاتمه یابد. در مرحله بعد و در دور جدید حملات این بار به سوی ایرانیها اتفاق افتاد. بازیگران و ورزشکاران و هنرمندان و حتی در مواردی اشخاصی که اصلا مشهور نبودند، مورد حمله قرار گرفتند و گاهی حتی همین فحاشیها منجر به شهرت آنان شد. همسر سابق یکی از خوانندگان زیرزمینی یکی از این موارد بود که صفحه اینستاگرامش مورد حمله دستهجمعی واقع شد.
اما در این میان، سوالی همچنان وجود دارد و آن این است که دلایل این رفتار از سوی جمعی از ایرانیان چيست؟ سوالی که تاکنون جامعه شناسان و رفتارشناسان در مورد آن پاسخ دادهاند اما شاید یک بار باید از خود فحاشان در فضای مجازی پرسید که توهینها، ناسزاها و الفاظ رکیک و گاه مزهپرانیهای توهینآمیزی که در فضای مجازی نثار دیگران میکنند، چه دلیلی دارد؟
فحاشی مجازی
قطعا این سوال اکنون تنها برای آنانی که هدف حملات مستقیم قرار گرفتهاند، مطرح نیست؛ چراکه کافی است شما یک کاربر معمولی فضای مجازی باشید تا در طول شبانهروز حداقل یک بار شاهد فحاشیهای بیدلیل بعضی افراد و انتقادهای همراه با توهین و تهمت آنها به دیگران شوید. در جامعه ما بسیاری از کاربران فضاهای مجازی و شبکههای اجتماعی این حق را برای خود قائل هستند تا به راحتی فحاشی کنند و سبب ناراحتی و رنجش دیگران شوند. وجود فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي مختلف از جمله اينستاگرام، به خاطرقابليت به اشتراكگذاري تصاوير و متن، باعث شده است كه گویا تب تند فحاشي و هتاكي، به سلبريتيها در جامعه ديده شود. چنين اتفاقي در صفحات افراد و چهرههاي مشهور به شكلي جديتر ديده ميشود.
از خارجیها شروع شد و به ایرانیها رسید
داستان پرغصه فحاشی از خارجیها شروع شد اما به چهرههاي خارجي محدود باقی نماند و در ادامه روند ویروسگونه خود شامل حال چهرههاي هنري و سينمايي و ورزشي كشورمان شد و در نهایت گاهي اين چهرهها را به واكنش رسانهاي وادار کرد. نفیسه روشن یکی از این نمونههاست که بهخاطر مدل لباسی که خودش ابتکار به خرج داده بود و پیشنهاد آن را به طراح لباسش داده بود تا برایش طراحی کند و دراکران خصوصی فیلم مایا حاضر شده بود، مورد حمله واقع شد. نفیسه روشن عکسهایش از افتتاحیه خصوصی فیلم را در اینستاگرام شخصی خود منتشر کرد که با ناسزا و توهین مردم نسبت به خودش و همسرش و خانوادهاش مواجه شد. سطح این فحاشی تا آنجا پیش رفت که وی واكنش نشان داد و اعلام کرد از هتاکان به خانوادهاش در اینستاگرام، به پلیس فتا شکایت میکند.
اين فحاشي در فضاي مجازي یکی از آخرين موارد حملات مجازی بود کما اینکه پیش از آن نیز به صفحات اشخاصی چون رامبد جوان، به بهانه طرفداری از مرتضی پاشایی حمله شد و کمی پیشتر از آن به بهانه برنامه خندوانه به صفحه میلاد کیمرام و امیرحسین صدیق نیز حملات مشابهی شکل گرفت. این موارد شاید مشت نمونه خروار از رفتاری است که در یک روند صعودی چنان ویروسی که در حال انتشار است، رشد میکند و تاکنون برای آن چارهای یافت نشده است. خطر شاید اینجاست که اگر این فحاشیها در فضای مجازی و با هویتهای جعلی رخ ندهد انفجاری از خشم عصیانگر، این بار در فضای واقعی جامعه رخ دهد. خشمی که چنان با اشخاص فحاش عجین شده است که ساحت مقدس خانواده طرف مقابل را مورد اهانت قرار میدهند.
اینبار پای حرفهای فحاشان
راستی اما آیا آنچه با کلماتی که چنان گلوله روح و هویت طرف دیگر را نشانه میروند تنها از خشمی فروخفته است که سرچشمه میگیرد؟ خشمی پر از احساس انزجار که گاه حتی ترسناک مینماید. ترسناک از آن باب که اگر آزار جسمی و فیزیکی جراحتی بر پیکر انسان است این بار این کلمات و فحاشیها چنان نیشتری بر روح آدمها خورده میشود. اگر آنچه گفته میشود از سر خشم باشد بدون تردید این خشم لجام گسیخته و فروخورده، خشمی از نوع متقابل را در دیگری بازتولید میکند. خشمی که گردونه هولناک فحاشی را به حرکت درمیآورد. كسي که مخاطب این فحاشی بوده دست به رفتار متقابل میزند؛ اتفاقی که به شکلی هراسانگیز در بخش نظرات بسیاری از مطالب و پستهای بازیگران و ورزشکاران دیده میشود. خشمی فروخورده که با گلوله زشتترین کلمات رخ مینماید و از سوی مقابل پاسخی خشمگینانهتر و تندتر دریافت میکند؛ گردونهای معیوب و هولناک.
شاید درک همین موضوع بود که در شبزندهداریهای پیاپی تصمیم گرفتیم در اقدامی از نوع دیگر این بار پای حرفهای فحاشان اینترنتی بنشینیم و 13 فحاش مخاطب این شب زندهداریها و پرسشها بودند.
با بلاک پاسخ دادند
در اولین اقدام بود که در ساعات آغازین شب براي کاربری كه جنسيتش مشخص نبود پيام فرستادم؛ به نظرخانم بود، اما همین که خواستم بپرسم که چرا در صفحه شخصي برخي از بازيگران فحاشي كرده، جوابي جز الفاظ ركيك و زننده نداد و بلاكم كرد. یکی دیگر از کسانی که به سراغش رفتم، پسر جوانی به اسم مرتضی بود که برای وی نیز پیغام فرستادم و خود را معرفی کرده و هدفم را بیان کردم، این بار فحاشی در کار نبود اما بلاک شدن در دستور کار این جوان بود.
فحاشي به دليل نبود سرگرمي
حدود ساعت 3 نيمه شب بود كه با پسر 14 سالهاي به نام محمدحسن كه ساکن اهواز بود گفتوگو كردم. هنوز خود را کامل معرفی نکرده بودم و هدفم را درست توضیح نداده بودم که همان ابتدا و پیش از آغاز گفتوگو، فحاشي كردن به شخصيتهاي سينمايي و هنري را انكار كرد و گفت: «روزي كه علی رضوانی گزارشگر صداوسیما خبری درباره امیر تتلو را در بخش خبری 20:30 منتشر كرد، گوشي دست پسر داييم بود.»
اما یخ محمدحسن به مرور آب شد و وقتی مطمئن شد تنها روزنامهنگاری در پی یافتن پاسخ برای یک چرا هستم، شروع به حرف زدن کرد و گفت: «در اهواز امكانات تفريحي و ورزشي مناسبي وجود ندارد تا بتوانم اوقات فراغتم را پر كنم. علاقه شديدي به فوتبال دارم اما براي اينكه فوتبال را به طور جدي ادامه بدهم، بايد پول يا پارتي داشته باشم كه هيچكدام از اين گزينهها را ندارم. ايكاش پول نفت خوزستان درصد اندكياش در شهرمان خرج ميشد تا مسئولان براي نوجوانان و جوانان امكاناتي در نظر ميگرفتند.»
از محمد حسن پرسیدم «اگر تفريح مناسب داشته باشي، فحش نمیدهی؟»، گفت: «نه! ديگه دليلي ندارد به افرادي كه دوستشان دارم توهين و بيحرمتي كنم اما وقتي به خاطر شرايط آب و هوايي خوزستان مدام به ما میگویند که درمواقع غير ضروري خانه را ترك نكنيد، آيا غير از گشتن در فضاي مجازي و فحاشي با کار دیگری ميتوانم اوقاتم را پر كنم؟». وقتی میگویم «خب! میتوانی وقتی که در خانه هستي، كتاب بخوانی یا موسيقي گوش کنی»، او این پرسشم را چنین پاسخ میدهد: «اصلا از صبح تا شب كتاب بخونم و موسيقي گوش كنم؛ چه فایدهای دارد؟ مگر با این کارها ميتوانم هيجان دروني خودم را تخليه كنم؟ براي تخليه كردن انرژي دوران نوجواني خودم باید به تفريحاتي كه دوست دارم بپردازم، به همین دلیل با فحاشي درصدي از انرژي خودم را تخليه ميكنم.»
زماني كه از او پرسيدم روزي كه مردم به ليونل مسي فحش دادند تو هم به به او فحش دادي؟ گفت: «خير، آن روزها خودم فوتبال بازي ميكردم و توهين كردن به مسي را اصلا جايز نميدانستم. او الگوي فوتبالي من بود.»
محمد حسن 14 ساله صفحه اينستایي دارد که پدر و مادرش آن را چك نميكنند و از فعاليتهايي كه در اين فضا انجام ميدهد، اصلا آگاه نيستند؛ البته خودش از اين بيتوجهي والدين خود رضايت ندارد و ميگويد: «ايرانيها هميشه بايد زور بالاي سر داشته باشند تا از ترس به سمت خيلي چيزها نروند. اما از طرفي هم خيلي وقتها آدمها از زور شنيدن به كارهايي كه نبايد انجام بدهند، روی میآورند.» از او پرسيدم دوست داری پدرومادرت حواسشان به تو باشد اما توی منگنه نذارند، گفت: «آره تو ذهنمو میخواني، دوست دارم از دور مراقبم باشند.»
این گفتوگو ساعت 3 شب انجام شد و این نوجوان 14 ساله در این ساعت شب دور از کنترل خانواده مشغول گشتزنی در فضای مجازی بود. سوال خطرناکي كه ذهنم را درگير كرده است اينكه محمدحسن که با آرامش پاسخم را میدهد آیا در آينده ممکن است تبديل به یکی چون مرتضی شود که پاسخ مرا با بیاخلاقی بدهد؟ محمد حسن از نابرابری اجتماعي، فقر و نبود برنامهریزی برای اوقات فراغتش و البته نبود نظارت درست والدین حرف زد. او برای من یکی از خیل بسیار نوجوانانی بود که رفتارشان فریادی است از این که در جامعهاي زندگي ميكنند كه كسي آنان را نمیبیند. واقعیت تلخ این است که خانواده و جامعه برای نوجوانانی همچون او برنامه دقيقي ندارند. «محمد حسنها» نمونهای هستند از نسلی که در لايه مياني دوران گذار جامعه ما خود را به رخ میکشد و هنوز هیچکس، از جامعه و خانواده و مسئولان باور ندارند که آنان نسل بعدی و آینده این سرزمین هستند.
موزيسين جوان به نام اشکان.پ یکی دیگر از افرادی بود که به سراغ او رفتم. وی یکی از کاربرانی بود که از کامنتهای رکیک ابراز تاسف کرده بود. او در پاسخ به این سوال که به نظرت چرا برخی از هموطنانمان چنین واکنشهایی را از خود بروز ميدهند، ميگويد: «من کشورهای زیادی سفر نكردم و با فرهنگهای مختلف آشنايي ندارم، اما به واسطه اينکه اقوام زیادی در سرتاسر دنیا دارم کم و بیش با خيلي از كشورها آشنایی دارم، تا جایی که میدانم ایران تنها کشوری است که مردم آن از هنرمندانش نهتنها حمایت نمیکنند، بلکه سعی دارند این عزیزان را ترور شخصیت کنند. «چرا؟» به دلیل اينكه برخي قوانين بي خود يا هنجارهاي بيمعني، افراد عقدهاي را پرورش داده كه بيماري ساديسم دارند. بنابراين موضوع بیفرهنگی ما کاملا واضح است، از رفتن در پیج لیونل مسی گرفته تا غیره و ذلک نشانه همین بیفرهنگیهاست. البته حسادت هم در این واکنشها دخیل است، چراكه این افراد با بستگان خودشان هم همین رفتارها را دارند.»
اشکان یکی از جوانانی محسوب میشود که خودش معترض به این برخوردهاست و به عنوان شخص اهل فرهنگ و هنر، از وی انتظار میرفت که حداقلهایی از استانداردهای فرهنگی و اجتماعی را داشته باشد اما وی در بخشی از حرفهایش با من اشاره میکند که یک بار کامنتی توهینآمیز خطاب به یک خواننده ایرانی نوشته تا منتشر کند اما در نهایت آن را پاک کرده است. شاید همین حرفهای اشکان نشان میدهد که چگونه فحاشی مجازی حتی دامنگیر شخصی چون او که سعی میکند استانداردهای اخلاقی را رعایت کند نیز شده است. اشکان در انتهای حرفهایش نیز میگوید: «فقر فرهنگی منجر به از دست رفتن سرمایههای جامعه و حتی سرمایههای اقتصادی جامعه میشود. در واقع اینگونه رفتارها روزبهروز به کمبود سرمایههای اجتماعی دامن میزند و در نهایت همراه با کوچ و از دست رفتن سرمایه اجتماعی، سرمایه اقتصادی هم نابود ميشود.»
الگوبرداري از شخصيتهاي سياسي
اما شاید یکی از عجیبترین موردهای فحاشان اینترنتی زن جوان بارداری بود که در اواسط شب با وی گفتوگو کردم. رفتار زن جوان، که باردار هم بود در نوع خود جالب است. او خیلی توصیه میکرد كه افراد با سن پایین نباید در فضای مجازی چرخ بزنند و حتي خيلي نگران بچهای بود كه در راه داشت. میگفت که فردا اگر با فرزندم براي عضو شدن در اين شبكهها مخالفت کنم باعث میشوم كه مشكلي در رابطه مادر و فرزندي ما به وجود بيايد.
اين خانم که پرستار نیز بود، اظهار ميكرد: «از اخباری كه مربوط به افراد مشهور باشد باخبر هستم و سلبريتيهايي كه مايه ننگ باشند اين مدلي با آنان برخورد ميكنم يعني در صفحه شخصي اينستای آنان فحاشي ميكنم؛ مثل گلشیفته که ازش متنفر هستم.»
وی همچنین میگفت: «من مانند آينه هستم و هر كس رفتار مناسب و در خور ايران داشته باشد با او خوب برخورد ميكنم اما با فردي كه با آبروي مملكتم بازي كنه مثل خودش رفتار نامناسبي دارم.»
او در ادامه به نكتهاي اشاره ميكند كه: «در كشوري كه نابساماني اقتصادي و سياسي و اجتماعي بيداد ميكند و حتي مسئولان عاليرتبه سياسي در سخنرانيهاشون از ادبيات سخيف استفاده ميكنند، ديگر از من كه بهگونهاي از اين فرد الگوبرداري ميكنم انتظار فحاشي نكردن را نبايد داشت.»
عجیب اما این بود که این زن با وجود اینکه نگران نسل آینده و فرزند خود بود و این فضا را براي او و افراد كم سن و سال ناامن ميدانست اما به بهانه دفاع از ناموس و زن ايراني و كشور خود دست به قضاوت میزد و حکم صادر میکرد. رفتار این کاربر شاید دقیقا مصداق همان چیزی بود که خود برای اینکه روزی کودکش وارد شبکههای مجازی شود از آن هراس داشت.
شبکه مجازی مشکلی ندارد، مشکل را در خود دریابیم
از میان 13 نفری که سعی کردم با آنان حرف بزنم، بیشتر سهم از آن فحاشیها و توهینها بود و کمترین آن پاسخهایی که داده شود. فحاشانی که در فضای مجازی نقاب به صورت دارند و به صورت دیگران پنجه میکشند. در میان آنان از بیکار تا منادی اخلاق و ادب یافت میشود. در این میان اما یک نکته باید بار دیگر دیده و بارها گوشزد شود. مشکل نه وجود شبکههای اجتماعی و نه راههای نوین ارتباطی که مشکلی در درون جامعه ایرانی است.
اژدهایی که در درون این جامعه لانه کرده است و آرام آرام سر بیرون می آورد. فیلتر کردن و محدود کردن شبکهها کمکی به وضعیت بحرانی امروز ما نخواهد کرد که تنها پاک کردن صورت مساله ای است که اکنون بیش از همیشه نیازمند یافتن راه حل است. شبکههای مجازی این روزها آینهای از ما میسازند در برابر ما، آینهای که نباید آن را شکست بلکه باید حقیقت را در آن به تماشا نشست. حقیقتی که امروز اگر چنان اژدها از شبکههای مجازی سر برون آورده است طی یک دهه آتی میتواند چنان اژدهایی حقیقی بر خیابانهای شهرهایمان چمبره بزند. آتش خشمی فروخفته را باید درک کرد و برایش علاج یافت، چشم فرو بستن بر حقیقت و انکار و نفی آن دیگر چارهساز نیست.