صراط: یک هفته انتظار! تجربه لحظات سختی که حتما با درگیری امید و ناامیدی و توفان درون همراه بوده است برای تک تک ما و بخصوص خانواده دریادلان حادثه نفتکش سانچی بسیار سخت بود.
در نهایت هم مرگ این عزیزان قلب همه ما را سوزاند. اینچنین اتفاقات تلخ همیشگی نیست! اما عمق فاجعهاش میتواند تا مدتها زندگی عادی نزدیکان از دست رفتگان را تحت تاثیر قرار داده و روحشان را آزار دهد.
به گزارش جام جم، تا به حال فکر کردهاید که نقش اطرافیان عزادار در تجربههایی از این دست چیست؟ چگونه میتوان مرهمی بر دل خانوادهها و کودکان کسانی بود که عزیزانشان را به یکباره از دست دادهاند و سختترین شرایط زندگی خود را تجربه میکنند؟ با آرزوی آرامش برای روح عزیزان از دست رفته، ما به همین بهانه با دکتر ربابه نوری، روانشناس بالینی، دانشیار دانشگاه خوارزمی و دبیر انجمن علمی روانشناسی بالینی ایران صحبت کردیم تا بدانیم راهکارها در برخورد با داغداران چیست.
هرچه ناگهانیتر، دردناکتر
یکی از سختترین تجربههای هر انسان، تحمل سوگ ناشی از فوت عزیزانش است. هرچه انسانها بزرگتر میشوند، اینچنین اتفاقات را بیشتر لمس میکنند. بیشتر ما تجربه سوگ از دست دادن را تجربه کردهایم. سوگ برای همه سخت، جانکاه و پر رنج است. تحمل این درد زمانی که به صورت غیر قابل پیش بینی و ناگهانی اتفاق میافتد، سختتر میشود. اینکه انتظار مرگ عزیزی را نداشته باشید، احتمالا با شنیدن آن دچار گیجی و شک بیشتری میشوید.
سن نیز در تحمل سوگ دخیل است، اگر سوگ از دست دادن در کودکی و نوجوانی و قبل از بزرگسالی رخ دهد، اثرات آن شدیدتر و تحمل آن پر رنج تر میشود و اگر بدرستی درمان نشود ممکن است تا بزرگسالی هم همچنان پررنگ باقی بماند و زندگی فرد را مختل کند. شرایطی را تصور کنید که پدری به صورت ناگهانی، بدون هیچ زمینهای فوت میکند؛ به طور حتم فرزندان او دوره سختی را در زندگی خود آغاز میکنند. آنها اتفاق تلخی را زودتر از سن خود، زودتر از همسالان خود، زودتر از آنچه به صورت معمول در زندگی آدمهای دیگر رخمیدهد و با وجود خود درک کردهاند.
آنها زمانی پدر خود را از دست دادهاند که بشدت به او نیاز داشتند تا از او الگوگیری کنند و او پشتیبان آنان باشد. نمیشود این موضوع را انکار کرد که نیازهای عاطفی، نیاز به حمایت و بسیاری از نیازها به میزان زیادی در قالب وجود پدر فهمیده میشوند.
هنوز چشم به راهند
غم از دست دادن عزیزان و روبه رو شدن با جای خالی آنان چهار مرحله دارد: انکار و ناباوری، خشم، غم و در آخر، اتمام دوره سوگ و بازگشت به زندگی جدید. در مرحله یک، انکار و ناباوری رخ میدهد: در این مرحله، افراد باور ندارند که عزیزشان فوت کرده است.
هنوز منتظرند او برگردد و کانون خانواده دوباره گرم و کامل شود. این احساس و باور بویژه در افرادی که مدتی در خانواده نبودهاند، در سفر یا در فاصلههای دور بودهاند، پررنگتر است. در چنین خانوادههایی افراد خانواده هنوز به عادت قدیم منتظرند که متوفی برگردد و نبود او در خانواده مانند مسافرت یا ماموریت او تجربه میشود. اعضای خانواده «چشم به راه» میمانند که متوفی از ماموریت و از راه برسد. که با گذشت زمان و بازنگشتن متوفی، افراد کمکم به مرحله دو میرسند که همان مرحله خشم است.
خشم آغاز میشود
مرحله دوم، آغاز خشم: جای خالی متوفی، نبود وی در مهمانی ها، مراسم، خانواده و... خشم اعضای خانواده را به همراه دارد که «کجایی؟»، «چرا نیستی؟»، «چرا رفتی؟» و حرفهایی از این دست که همه کم و بیش با آن آشنا هستیم. خشم در این مرحله عادی است. پس از این مرحله و نبود مکرر و بیوقفه متوفی در مراسم، زندگی خانوادگی و بتدریج اعضای خانواده را به مرحله سوم سوگ نزدیک میکند که مرحله سوم، افسردگی یا غم است. چنین غمی هم طبیعی است و اطرافیان نباید بیش از اندازه نگران باشند. غم از دست دادن همسر و نبود پدر و تجربه جای خالی وی پدیدهای سخت، اما طبیعی است. بعد از گذشت زمان بتدریج دوره غم هم سپری میشود و در نهایت دوره سوگ به پایان میرسد وفرد دوباره به زندگی برمیگردد. زندگی، بدون وجود عزیز از دست رفته و البته با جای خالی همیشگی او.
چند نکته درباره کودکان و نوجوانان
کودکان و نوجوانان گروهی هستند که آسیبپذیرترند و باید به آنان توجه بیشتری شود به همین دلیل در اینجا به چند نکته هم درباره سوگ آنان اشاره میکنیم:
1ـ معمولا بزرگسالان غم و سوگ کودکان و نوجوانان را کمتر از حد ارزیابی میکنند. حتی بسیاری از اوقات به هیچ عنوان تصور نمیکنند ممکن است همان رنج و دردی که خودشان تجربه میکنند، کودکان و نوجوانان هم تجربه کنند و حتی به درجات بسیار بالاتر با آن روبهرو باشند.
2 ـ در بیشتر موارد بزرگسالان آن قدر در غم و سوگ خویش گرفتارند که از کودکان غافل میشوند. شاید مشکل اصلی این است که همه اعضای خانواده و فامیل دچار سوگ شده اند و به همین دلیل، کسی حال مناسبی ندارد تا بتواند اندکی بیشتر به کودکان توجه کند. در چنین شرایطی، بزرگسالانی که کمی دورتر هستند و کمتر از اعضای اصلی خانواده تحت تاثیر سوگ قرار دارند، خوب است توجه و انرژی بیشتری برای کودکان و نوجوانان داغدار بگذارند و در حد توان خود بکوشند با آنان همدلی کنند.
3 ـ متاسفانه برای پیشگیری از آسیب گاهی اوقات به خانوادهها توصیه میکنند واقعیت را از کودکان و نوجوانان پنهان کنند و گاهی شاهدیم که خانوادهها داستانهایی دروغین از مرگ پدر برای فرزندان تعریف میکنند. نکته بسیار مهم آن است که معمولا کودکان و نوجوانان اطلاعاتشان کافی است و گاهی خیلی بیشتر از آنچه بزرگسالان تصور میکنند، میدانند. به همین دلیل باید کاملا با این عزیزان صادق بود و ماجرا را با زبان روشن و صریح برای آنها بیان کرد.
4 ـ در بیان اتفاقات ناخوشایند از جمله فوت پدر، پای مسائل مذهبی را به میان نیاورید. بهتر است حوزه مذهب به متخصصان سپرده شود و از آنها خواسته شود ابعاد مذهبی را روشن کنند. بهتر است از ورود ناشیانه به مباحث مذهبی دور باشید. حتی عبارات سادهای مانند «خواست خدا بود» ممکن است برای کودکان غیر قابل درک و نامفهوم باشد. چنین بیانهای غیر تخصصی ممکن است تصور منفی و اشتباه از مذهب به کودکان و نوجوانان بدهد که تا سالهای بعد هم فرصت اصلاح آنها وجود نداشته باشد.
5 ـ در بعضی موارد بزرگسالان، اجازه حضور کودکان و نوجوانان را در مراسم عزاداری نمیدهند. به طور حتم مهم است کودکان و نوجوانان در مراسم عزاداری شرکت کنند. حضور آنان در این مراسم، گذر از مرحله انکار و ناباوری را آسان میکند.
6 ـ نکته بسیار مهم آن که فوت پدر به معنی از دست رفتن بزرگ تر خانواده است، طول میکشد تا بزرگِ خانواده مشخص شود و تا مشخص شدن بزرگترِ خانواده، اعضا مدتی دچار تنش و به هم ریختگی میشوند تا دوباره تعادل جدید را به دست بیاورند. به همین دلیل هرچه خانواده بتواند سریعتر خودش را باز بیابد، دوره بحران کمتر شده و سلامت کودکان و نوجوانان تضمین بیشتری مییابد.