هنوز مدت زیادی از ازدواجم با «مجید» نگذشته بود که او را در حال استعمال موادمخدر دیدم. درجا خشکم زده بود، گویی لال شده بودم. هیچ چیزی نمیتوانستم بر زبان جاری کنم. امیدوار بودم که مجید اعتیادش را ترک کند، اما مدتها از این ماجرا گذشت، ولی مجید نه تنها اعتیادش را ترک نکرد بلکه پنهانی به استعمال موادمخدر صنعتی روی آورد. او دیگر نمیتوانست هزینهها و مخارج زندگی را تأمین کند تا این که برای تأمین هزینههای اعتیادش، دست به سرقت زد و توسط پلیس دستگیر شد.
به گزارش نوداد دیگر کاری از دست من ساخته نبود و از شدت شرم نمیتوانستم به چهره پدر و مادرم نگاه کنم. همسرم به یک سال حبس محکوم شد و پدرم مرا به منزل خودش در شهرستان برد. سرانجام برای حفظ آبرویم از مجید طلاق گرفتم.
چندماه از ماجرای طلاقم گذشته بود که روزی همسر سابقم با من تماس گرفت و گفت: مورد عفو قرار گرفته و از زندان آزاد شده است. او از من خواست به دیدارش بروم تا درباره موضوعی با هم صحبت کنیم. او با چرب زبانی و وعدههای پوچ مانند همیشه فریبم داد. او قسم خورد که در زندان اعتیادش را ترک کرده و به زندگی عادی خود بازگشته است. او از من خواست به زندگی گذشته ام بازگردم، ولی من نمیتوانستم این موضوع را با خانواده ام مطرح کنم، به همین خاطر به طور پنهانی به او رجوع کردم. تا این که حدود یک ماه قبل، متوجه شدم باردار هستم. وحشت زده تصمیم گرفتم به صورت غیرقانونی جنینم را سقط کنم، ولی مجید مرا تهدید کرد که اگر جنین را سقط کنم، از من شکایت میکند. در همین حین فهمیدم که او دروغ گفته هنوز هم اعتیاد دارد. دیگر دنیا روی سرم خراب شد...