چند سال قبل پدرم را در یک حادثه تلخ از دست دادم. او به مصرف مشروبات الکلی اعتیاد داشت تا این که مدتی بعد به خاطر عوارض ناشی از مصرف مشروبات دچار مسمومیت شدید شد. او را به مرکز درمانی انتقال دادیم و مدتی در بیمارستان بستری شد، اما مصرف مشروبات، وجودش را تخریب کرده بود و پزشکان نتوانستند او را از مرگ نجات دهند.
به گزارش نوداد از آن روز به بعد به شدت دچار ناراحتیهای روحی و روانی شدم به طوری که با تجویز روان پزشک به مصرف داروهای اعصاب و روان روی آوردم. در همین زمان بیشتر اوقاتم را در فضاهای مجازی میگذراندم و برای رهایی از تنهایی وارد شبکه اجتماعی تلگرام شدم. روزی هنگام جست و جو در تلگرام با دختری اهل اراک به نام «سمیه» آشنا شدم که خودش را دختری هم سن و سال من معرفی کرد. ارتباط تلفنی و پیامکی ما به جایی رسید که از نظر عاطفی به شدت به او وابسته شدم و تصمیم به ازدواج با او گرفتم. وقتی موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم آنها به شدت مخالفت کردند، اما من که عاشق سمیه شده بودم، حرفهای آنها را نمیشنیدم. شناسنامه ام را برداشتم و سوار بر اتوبوس به اراک رفتم و بدون هیچ گونه تحقیقی و تنها بر پایه اعتمادی که از سر احساسات در فضای مجازی شکل گرفته بود از سمیه خواستگاری کردم. چند روز در یک مسافرخانه اقامت کردم تا این که مراسم خواستگاری و عقدکنان بدون برگزاری هیچ گونه تشریفاتی انجام شد. سمیه هیچ وقت نمیگذاشت به خانه آنها بروم و من هم که علاقه عجیبی به او داشتم هر چه میگفت، میپذیرفتم. تا این که یک هفته بعد از عقد تازه فهمیدم که سمیه نه تنها ۸ سال از من بزرگتر است بلکه قبلا ازدواج کرده و زنی مطلقه است. باورم نمیشد کسی که خود را دختری پاک و معصوم و همدم تنهاییهای من معرفی میکرد این گونه مرا فریفته باشد آن روز وقتی ماجرای ازدواجش را به میان کشیدم او با حالت قهر به منزلشان رفت و روز بعد هم مهریه اش را به اجرا گذاشت...